بیماریها

درمورد بیماری های انسان

بیماریها

درمورد بیماری های انسان

نزدیک بینی


نزدیک بینی یکی از معایب چشم است که فرد مبتلا به آن قادر به تشخیص اشیا دور نخواهد بود.

 

دید کلی

 

نزدیک بینی یکی از عیوب انکساری چشم است که بیشترین شیوع آن در آسیا می‌باشد، یعنی آسیاییها بیشتر از دیگر کشورها در معرض ابتلا به نزدیک بینی هستند و خانمها بیشتر از آقایان دچار نزدیک بینی می‌شوند. بیش از 25% افراد جهان دچار درجاتی از نزدیک بینی هستند (تقریبا 15 میلیون ایرانی). میوپی واژه پزشکی برای نزدیک بینی است. اگر قرنیه نسبت به اندازه چشم انحنای بیشتری داشته باشد یا اندازه چشم نسبت به انحنای قرنیه بیشتر از حد معمول باشد نزدیک‏ بینی ایجاد می‏گردد.
 

در نتیجه نور وارده به چشم بصورت دقیق بر روی شبکیه متمرکز نمی‏شود و وضوح تصاویر کاهش می‏یابد. واژه نزدیک بینی بدین معناست که شما می‌توانید اشیای نزدیک را واضحتر از اشیای دور ببینید. البته اشیای نزدیک در فاصله متناسب با نمره چشم واضح دیده می‏شود. برای جلوگیری از نزدیک بینی ، دانشمندان تحقیقات زیادی را انجام داده‌اند، اما هنوز یک روش کاملا قطعی برای پیشگیری ارائه نگردیده و گفته می‌شود که عامل وراثت همچنان علت اصلی است. نزدیک بینی با افزایش سن تا حدود 20 سالگی همچنان رو به افزایش است.

علت افزایش نزدیک بینی معمولا رشد جسمی فرد می‌باشد، تا کنون ثابت نشده است که مطالعه در سنین کودکی ، مطالعه طولانی ، مطالعه در شب ، تماشای تلویزیون از نزدیک و یا استفاده از
عینک نامناسب باعث ایجاد نزدیک بینی گردد. بدین ترتیب که با افزایش رشد ، چشم فرد نیز بزرگ شده و با افزایش طول قدامی خلفی آن ، نزدیک بینی افزایش می‌یابد، البته این تنها دلیل نیست و دلایل متعددی وجود دارد.

دلایل نزدیک بینی

  •  
  •  افزایش طول قدامی خلفی چشم : به عبارت ساده‌تر بزرگ بودن کره چشم. کاهش و افزایش 1 میلیمتر در این طول سبب ایجاد 3 دیوپتر تغییر در نمره چشم می‌شود.
  • زیاد بودن قدرت انکساری اجزا اپتیکی چشم : مثلا کاهش شعاع انحنای قرنیه ، بطوری که کاهش و افزایش 1 میلیمتر در شعاع انحنای قرنیه موجب ایجاد 6 دیوپتر تغییر نمره چشم می‌شود.
  • افزایش ضریب شکست اجزا اپتیکی چشم : مثلا بالا رفتن ضریب شکست عدسی از بیماری قند (دیابت)، به همین علت است که افراد مبتلا به قند خون در اوایل بیماری دچار نزدیک بینی می‌گردند.
  • تطابق بیش از حد (اسپاسم تطابقی) : در این حالت تطابق بیش از حد موجب نزدیک بینی می‌شود، با وجود اینکه تمام اجزا چشم در حالت طبیعی هستند. (نزدیک بینی کاذب)

  

 انواع نزدیک بینی ٬نزدیک بینی انحنایی

 

 

ناشی از غیر طبیعی بودن وراثتی بودن قرنیه و یا عدسی چشم می‌باشد، نزدیک بینی کاذب که عامل آن اسپاسم عضله مژگانی است که با تطابق بیش از حد همراه است (نزدیک بینی مصنوعی یا به سبب مطالعه ، استرس ، ضربه ، درمانهایی از قبیل استفاده از قطره‌های چشم منقبض کننده مردمک ضد آب سیاه و سولفامیدها).

نزدیک بینی ضریبی

 

 

در موارد کاتاراکت تازه شروع شده مشاهده می‌شود و درآن کدر شدن لایه‌ای ، با افزایش ضریب شکست در هسته عدسی چشم همراه است.

نزدیک بینی موقعیتی

 

ناشی از نوعی جابجای چشم به سمت قرنیه می‌باشد.

 علائم نزدیک بینی

  • اولین و مهمترین علامت نزدیک بینی کاهش بینایی در نگاه دور می‌باشد. افراد نزدیک بین بر حسب مقدار نزدیک بینی خود دچار کاهش بینایی می‌شوند. این افراد در بینایی نزدیک خود تقریبا مشکلی ندارند، البته اگر مقدار آن کم باشد.
  • علامت دیگر نزدیک بینی تنگ کردن شکاف پلکی و یا جمع کردن پلکها می‌باشد. با این کار نزدیک بینها می‌توانند اندکی بینایی خود را بهبود بخشند.
  • از علائم دیگر نزدیک بینی ، فوتوفوبیا (ترس از نور) می‌باشد. این علامت بیشتر به علت گشاد بودن مردمک افراد نزدیک بین می‌باشد. دید در شب برای همه یکسان است، اما در مورد نزدیک بینها دید در شب اندکی کاهش می‌یابد.
  • علائم دیگر نزدیک بینی بر روی شبکیه چشم ایجاد می‌گردد که در معاینات افتالموسکوپیک قابل مشاهده است. از جمله کشیدگی پرده شبکیه ، شبکیه پوست ببری ، بزرگ شدن اپتیک دیسک و ایجاد قوس نزدیک بینی.

پیشگیری از بروز نزدیک بینی

  • از کار طولانی با فاصله کم بخصوص در شرایط نامساعد محیطی پرهیز شود.
  • تشویق به انجام کارهای عملی که نیاز به مطالعه مستمر نداشته باشد.
  • تشویق شخص به فعالیتهای ورزشی شدید فاقد خشونت.
  • تجویز تغذیه دوره‌ای با مواد ویتامین دار مانند کارتن و مواد ضد سیانوزی برای افزایش حساسیت شبکیه.
  • کنترل دوره‌ای رشد تا پایان مرحله بلوغ.
  • در اولین موقعیت توصیه بر بکار گیری عدسیهای تماس‌دار است. این راه کار از محاسن متعدد و مهمی برخوردار است.

تصحیح عیب انکساری

  • برای کودک و فرد بالغ باید کامل باشد، بخصوص و بدون استثنا باید بصورت مستمر از عینک استفاده شود.
  • برای شخص بالغ: تجویز همواره یک راه حل میانی است، در اصل نوعی ایجاد تعادل بین نیازهای روزمره زندگی است که نیازمند تیزبینی بهینه می‌باشند (مثل رانندگی در شب).

نزدیک بینی شدید

 

تصحیح کامل بندرت برای شخص قابل تحمل است، به همین دلیل اکثر متخصصان کمتر از حد را   توصیه می‌کنند.

ضخامت بارز لبه

 

می‌توان این شکل را با بکار گیری حلقه‌های کم قطر و انتخاب اشکالی معمولی و گوشه‌های گرد کم کرد. در صورتی که نتوان ضخامت لبه را کم کرد، آنرا به حلقه‌های ضخیم و تیره رنگ که به طرف داخل ادامه دارند تصویر مخفی می‌سازند و یا اینکه از تکنیکهای ویژه بیزته کردن اتوماتیک استفاده می‌شود.

وزن بیش از اندازه

 

برای مقابله با آن می‌توان از عدسیهایی از جنس پلاستیک و یا قابهای کوچک استفاده نمود.

عیوب ظاهری

 

یک دلیل آن بازتابهایی به شکل دوایر هم مرکز است که در لبه خارجی عدسی بیشتر مشهود است و به آنها حلقه‌های نزدیک بینی می‌گویند. دلیل دیگر قطع شدن پروفیل صورت در پشت عینک است که به دلیل اثر کوچک کنندگی عدسی منفی است.

 

چند راه حل فنی برای رفع موارد بالا

  • استفاده از شیشه هایی با ضریب شکست بالا: مثلا شیشه‌هایی از نوع تیتانییوم یا لانتونیوم که هر دو از نوع فلینت سنگین می‌باشد. قادر به کاهش انحنا و ضخامت لبه می‌باشد ولی معایب این عدسیها افزایش اجتناب ناپذیری بازتاب و پخش رنگ است که موجب تشکیل هاله‌های قزح سان می‌شود.
  • عدسیهای غیر کروی: این نوع عدسیها از هندسه خاصی برخوردارند، به این ترتیب که در یکی از سطوح انحنا ثابت نبوده و مقطع آن از نوع مخروطی دورانی بیضوی ، هذلولی و سهمی می‌باشد.

درمان نزدیک بینی

  • عینک: برای اصلاح دید افراد نزدیک بین از عدسی واگرا استفاده می‌شود، زیرا در نزدیک بینی توان عدسی چشم که از نوع همگرا است، از چشم سالم بیشتر بوده، لذا فاصله کانونی آن کمتر از فاصله کانونی چشم سالم است. پس تصویر اجسام واقع در فاصله دور جلوی شبکیه ، داخل کره چشم ، تشکیل می‌شود. چون توان عدسی واگرا منفی است، پس نمره عینک شخص نزدیک بین که همان توان عدسی است، منفی خواهد بود. همچنین چشم افرادی که نزدیک بین هستند، از پشت عینک ریز دیده می‌شود.
  • لنز : استفاده از لنز بجای عینک علاوه بر اینکه سبب زیبایی می‌شود، مانع از افزایش نزدیک بینی می‌گردد. البته این مقدار زیاد نیست و بسیار جزئی است.
  • جراحی لیزری: جراحی لیزری بعد از سن 20 سالگی ممکن است، چون تغییرات نزدیک بینی مربوط به سن تثبیت شده است و برای نزدیک بینیهای متوسط (6 تا 10 دیوپتر) و شدید (بیشتر از 10 دیوپتر) بکار می‌رود.

آستیگمات


هرگاه‌ ابیراهی کروی و کما برای یک عدسی اصلاح شود (حالت آپلانتیک) ولی عدسی قادر نباشد که تصویر شیئی که ‌از محور فاصله دارد را بطور واضح نمایان کند، به عبارتی تصویر مبهم نمایان سازد، گفته می‌شود که عدسی دچار آستیگماتیسم (Astigmatism) شده ‌است. تصاویر مبهم حاصل از آن را تصاویر آستیگماتیکی می‌نامند. با افزایش فاصله خارج از محور جسم و افزایش دهانه سطح شکستی آستیگماتیسم افزایش می‌یابد.




تصویر

دید کلی

 

بسیاری از افراد به همراه نزدیک بینی درجاتی از آستیگماتیسم یا حالت بیضی بودن قرنیه را دارند. آستیگماتیسم وقتی ایجاد می‏شود که قرنیه شبیه مقطعی از توپ بیس‏بال است تا توپ بسکتبال. در نتیجه تصاویر بدلیل انکسار نامساوی در قسمتهای مختلف قرنیه کاملا بر روی شبکیه متمرکز نمی‏شوند و تصاویر چه دور و چه نزدیک تار می‏شوند. بنابراین افرادی که دچار درجات بالایی از آستیگماتیسم هستند نه تنها همانند افراد نزدیک ‏بین اشیای دور را تار می‏بینند، بلکه اشیای نزدیک را هم تار می‏بینند. بنابرین آستیگماتیسم هم به تنهایی و نیز همراه با نزدیک بینی یا دوربینی می‌تواند دیده ‌شود.

آستیگماتیسم از چه چیزی ناشی می‌شود؟

 

هنگامی‌ که نور از یک نقطه خارج از محور به سطح عدسی برخورد می‌کند، تولید یک دسته پرتو مماسی 'tt و یک دسته پرتو کمانی 'ss می‌کند. چون این دو دسته پرتو عمود برهم ، باعث کانونی شدن پرتوها در فواصل مختلف از عدسی می‌شوند، دو تصویر که به ترتیب با T و S برای صفحات مماسی و کمانی نشان داده شده‌اند، تصاویر خطی خواهند بود. بین T و S کانون دایره‌ای خواهد بود که به نام دایره با کمترین ماتی خوانده می‌شود. مکان هندسی تصاویر خطی T و S برای نقاط مختلف جسم سطوح سهموی خواهد بود.

مقدار آستیگماتیسم

 

جدایی بین دو سطح در امتداد هر پرتو اصلی از یک جسم نقطه‌ای معیاری از مقدار آسیگماتیسم را برای این جسم بدست می‌دهد که با مربع فاصله ‌از محور نوری متناسب می‌باشد. اندازه‏ گیری آستیگماتیسم بر اساس دیوپتر است. آستیگماتیسم بصورت زیر طبقه بندی می‌شود:

  • آستیگماتیسم خفیف: کمتر از یک دیوپتر
  • آستیگماتیسم متوسط: یک تا دو دیوپتر
  • آستیگماتیسم شدید: دو تا سه دیوپتر
  • آستیگماتیسم بسیار شدید: بیش از سه دیوپتر




تصویر



انواع آسیگماتیسم

 

آستیگماتیسم انواع مختلفی دارد و می‏تواند به تنهایی، همراه با نزدیک بینی یا دوربینی وجود داشته باشد.

آستیگماتیسم مثبت

 

هرگاه سطح تصویر خطی T ناشی از پرتو مماسی در سمت چپ تصویر خطی S ناشی از پرتو عمودی باشد، آستیگماتیسم را مثبت می‌نامند.

آستیگماتیسم منفی

 

هرگاه تصویر خطی T ناشی از پرتو مماسی در سمت راست سطح تصویر خطی ناشی از پرتو عمودی بیافتد، آستیگماتیسم را منفی می‌نامند.

چگونه می‌توان دستگاهی ساخت که فاقد آستیگماتیسم باشد؟

 

آستیگماتیسم با فاصله کانونی متناسب است و با تغییر شکل بهبود بسیار اندکی می‌یابد. با آنکه یک عدسی دوتایی مماس مرکب از یک عدسی مثبت و یک عدسی منفی دارای آستیگماتیسم چشم‌ گیری است، ورود یک قطعه دیگر متشکل از یک بند یا یک عدسی می‌تواند آن را بسیار کاهش دهد. با فاصله گذاری مناسب مابین هر یک از عدسی‌های هر سیستم اپتیکی و یا با مکان‌یابی مناسب برای روزنه (دیافراگم) اگر بکار آید، می‌توان انحنای سطوح تصویری آستیگماتیک را بطور محسوسی تغییر داد. بعد از اصلاح آستیگماتیسم دو سطح سهموی T و S روی هم می‌افتند که به ‌این سطح پتزوال گفته می‌شود.

رفع آستیگماتیسم در چشم

 

در برخی از سیستمهای اپتیکی به ‌انضمام چشم ، حتی پرتوهای نزدیک به محور هم دچار آستیگماتیسم می‌شوند، زیرا سطح عدسی کروی نیست و بنابراین دارای قدرتهای مختلف در جهات مختلف است، وضعیت به گونه‌ای است که یک عدسی استوانه‌ای در تماس با یک عدسی کروی ساخته شده باشد. در مورد سیستمهای روئیتی یک متخصص چشم پزشکی آستیگماتیسم چشم را بوسیله عینکهایی که قدرت اضافی عدسی استوانه‌ای را با کاهش توان عدسی در آن جهت جبران می‌کنند، اصلاح می‌کند. در سایر موارد آستیگماتیسم می‌تواند سودمند باشد و عمدا در سیستم طراحی می‌شوند تا نشانه‌ای برای یک موضع آشکارساز نسبت به کانون تولید کند. سیستمهایی که در برگیرنده قدرتهای استوانه‌ای هستند، سیستمهای آن آمورفیک (نابی‌ریخت) نامیده می‌شوند. افراد اصلاح شده به علت بزرگنمایی یا کوچکنمایی محوری ایجاد شده اشیاء واقع در میدان بینایی را کشیده‌تر خواهند دید.

سرطان روده بزرگ

عوامل خطر

 

عوامل زیر ممکن است شانس ابتلا به سرطان روده بزرگ را در فرد افزایش دهد.

  • سن: اکثر افراد مبتلا به این بیماری سن بالای ۵۰ سال دارند اما این بیماری در هر سنی اتفاق می افتد.
  •  
  • رژیم غذایی: بین این بیماری و رژیم غذایی پر از چربی و پر انرژی و کم فیبر، رابطه مستقیم وجود دارد.
  • پولیپ ها: این بیماری بصورت رشد توده‌های خوش خیم در جدار روده تعریف می‌شود که معمولاً بعد از سن ۵۰ سالگی شایع است. بنظر می رسد که در این ساختار شانس ابتلا به سرطان روده بزرگ را افزایش می دهد.
  •  
  • تاریخچه شخصی : کسانیکه قبلاً سرطان های روده بزرگ داشته‌اند یا خانم هایی که مبتلا به سرطان تخمدان، رحم، یا پستان بوده اند. شانس بیشتری جهت ابتلا به این بیماری دارند.در حال حاضر در بعضی از موارد این سرطان، ژنهای مسؤول شناسایی شده اند. لذا قبل از بروز سرطان، چنین افرادی را از نظر حامل ژن بودن مورد بررسی قرار می دهند.
  •  
  • کولیت اولسروز : در این بیماری پوشش جدار روده بزرگ دچار التهاب شده است.افراد مبتلا به این بیماری شانس بیشتری جهت ابتلا دارند.

 علائم و نشانه ها

 

علائم این بیماری ممکن است شبیه به سایر علائم نظیر عفونت ها، بواسیر و بیماری های التهابی روده باشد. بنابراین مراجعه به پزشک به منظور ارزیابی بهتر، لازم و ضروری می باشد. از آنجایی که در مراحل اولیه این بیماری با موفقیت قابل درمان است. در صورت مشاهده هر کدام از علائم زیر به پزشک مراجعه نمائید.

  • وجود هرگونه تغییر در عادات دفعی روده نظیر اسهال، یبوست یا کاهش قطر مدفوع که بیش از یک روز طول بکشد.
  • خونریزی از راست روده یا وجود خون در مدفوع
  • دردهای قولنجی معده
  • استفراغ
  • ضعف و خستگی
  • یرقان و زردی پوست یا سفیده چشم

در بعضی از موارد ممکن است فرد مبتلا به سرطان بوده اما هیچگونه علامتی نداشته باشد. بنابراین غربالگری در افراد پر خطر مثل افراد بالای ۵۰ سال ضروری می باشد.

 

 غربالگری و تشخیص

 

استفاده از روش های غربالگری معمولی در بیمارانی که هرگونه فاکتور خطری داشته باشند یا اینکه علائم مذکور را داشته باشند توصیه می‌شود. از جمله روش های تشخیصی که برای غربالگری این سرطان مورد استفاده قرار می گیرد. می توان به آزمایش های زیر اشاره نمود.

  • معاینه راست روده: در این معاینه پزشک راست روده را معاینه می کند تا وجود هرگونه مورد را بررسی کرده و در صورت وجود مواد در داخل راست روده آنها را از نظر آغشته بودن با خون مورد بررسی قراردهد.
  •  
  • پروکتوسکوپی : در این روش از طریق دستگاههای خاصی بصورت مستقیم داخل راست روده و قسمت‌های تحتانی روده بزرگ مورد مشاهده قرار می گیرد. از طریق این روش نیمی از سرطانها قابل تشخیص هستند. در این روش ممکن است بیمار احساس فشار کند اما دردی را احساس نخواهد کرد.
  • کولونوسکوپی: از طریق این روش نیز با ابزارهای خاصی، مشاهده کلی روده بزرگ و راست روده ممکن می‌شود. در این حالت نیز فرد دردی را احساس نخواهد کرد.
  • در صورت وجود هرگونه توده در طول این قسمت‌ها نیاز است که بخشی از توده برداشته شود تا در زیر میکروسکوپ از نظر وجود بافت یا سلولهای سرطانی مورد بررسی قرار گیرد. این عمل را بیوپسی می نامند.

پیش آگهی و درمان سرطان روده، به مرحله بیماری ( به این معنا که سلولهای سرطانی فقط بافت پوششی روده را یا تمامی جدار آنرا را درگیر کرده اند) و شرایط سلامتی عمومی فرد بیمار بستگی دارد. بعد از درمان به منظور اندازه گیری نوعی آنتی ژن در خون آزمایش خون داده شده و عکسبرداری انجام می گیرد تا مشخص شود که آیا سرطان عود کرده است یا خیر.

 

 مراحل سرطان

 

عود سرطان به معنای برگشت دوباره آن بعد از درمان می باشد. ممکن است عود دوباره در روده بزرگ یا سایر قسمت‌های بدن نظیر کبد یا ریه رخ دهد. اگر عود بصورت درگیری تنها یک ناحیه از بدن باشد باید جراحی انجام شود. اما در صورت درگیری بیش از یک ناحیه و انتشار سرطان در قسمت‌های مختلف بدن ممکن است از روشهای دیگری نظیر شیمی درمانی یا رادیوتراپی استفاده شود.

  

روشهای درمانی

 

بطور کلی سه روش درمانی جهت درمان سرطان روده بزرگ وجود دارد که شامل جراحی، پرتودرمانی و شیمی درمانی است. روش دیگر درمانی نیز وجود دارد که در آن از روشهای بیولوژی برای درمان استفاده می‌شود. البته استفاده از این روشها در حد مطالعات بالینی است.

  • جراحی : جراحی شایعترین روش درمانی در تمامی مراحل سرطان به حساب می آید. این روش به طرق مختلف انجام شده و براساس نظر پزشک و مرحله سرطان، روشهای جراحی متفاوت می باشد.

عوارض جانبی جراحی : عوارض جانبی جراحی به محل تومور و نوع جراحی بستگی دارد. معمولاً در چند روز اول بعد از جراحی بیمار احساس ناراحتی دارند ولی معمولاً درد با دارو قابل کنترل می باشد. مدت زمان بهبود بعد از عمل جراحی از بیماری به بیمار دیگر متفاوت است.

  • پرتو درمانی : در این روش از اشعه X با انرژی بالای برای کشتن سلولهای سرطانی و کوچک نمودن اندازه تومور استفاده می‌شود. تولید اشعه می تواند خارج از بدن و به‌وسیله ماشینهای خاص یا در داخل بدن و از طریق موادی که تولید کننده اشعه هستند، صورت گیرد. پرتو درمانی به تنهائی یا همراه با جراحی و شیمی درمانی انجام می گیرد.

عوارض جانبی پرتو درمانی : شایعترین عوارض جانبی پرتودرمانی شامل خستگی، واکنش پوستی در محل برخورد اشعه با پوست و کاهش اشتها می باشد. بعلاوه ممکن است این روش منجر به کاهش گلبولهای سفید خونی که از بدن در برابر عفونتها محافظت می‌کنند شود. بعضی از این عوارض قابل کنترل و قابل درمان هستند و در بسیاری از موارد این عوارض دائمی نمی‌باشند.

  • شیمی درمانی: این روش از داروها به منظور کشتن سلولهای سرطانی استفاده می‌شود. اکثر داروهای ضد سرطانی بصورت تزریق داخلی در بدن یا داخل عضلات مورد استفاده قرار می گیرند. اما بعضی دیگر نیز به فرم خوارکی قابل مصرف هستند. شیمی درمانی یک روش درمانی سیستمیک به حساب می آید به این معنا که دارو از طریق جریان خون به هر قسمتی از بدن می رود تا سلولهای سرطانی را بکشد. در این روش داروها به صورت دوره‌ای تجویز می شوند. یعنی دوره درمانی با یک دوره استراحت ادامه می یابد و بعد از آن از نو دروه درمانی شروع می‌شود. در صورتیکه سلولهای سرطانی کبد را درگیر کرده باشند،می توان دارو را مستقیماً به شریانهای تغذیه کننده کبد تزریق نمود.

بعد از آنکه جراح تمامی سلولها و بافت سرطانی را از طریق جراحی برداشت، یک دوره شیمی درمانی نیز داده می‌شود تا سلولهای سرطانی باقیمانده نیز در صورت وجود از بین بروند. عوارض جانبی شیمی درمانی : داروهای شیمی درمانی معمولاً سلولهای با سرعت تکثیر بالا را مورد هدف قرار می دهند. از آنجایی که در بدن علاوه بر سلولهای سرطانی بافتهایی نظیر سلولهای خونی، بافت پوششی سیستم گوارشی و سلولهای فولیکول مو نیز از سرعت تکثیر بالایی برخوردار هستند، لذا ممکن است این بافتها نیز مورد هدف داروهای شیمی درمانی قرار بگیرد. در نتیجه عوارض جانبی شامل : عفونتها، خستگی، ریزش موی موقتی، زخمهای دهانی و یا سایر علایم است. از جمله مهم‌ترین عوارض جانبی داروهای شیمی درمانی کاهش کلی سلولهای خونی می باشد. از آنجایی که داروهای شیمی درمانی مغز استخوان را به شدت تحت تأثیر قرار می دهند، ممکن است کم خونی (بصورت کاهش انرژی انجام کارها)، کاهش پلاکتهای خونی ( بصورت خونریزی) یا کاهش گلبولهای سفید ( بصورت افزایش استعداد ابتلا به عفونتها ) ایجاد شود. معمولاً همه کسانی که از این روش درمانی استفاده می‌کنند به تمامی این علائم مبتلا نمی‌شوند. به علاوه در طی دوره استراحت و بعد از قطع درمان تمامی این علایم برطرف می شوند.

  • درمانهای بیولوژیکی : 
  •  
  •  در این روش، بدن به تنهایی در برابر سرطانها مقابله می کند. در این روش از موادی استفاده می‌شود که توسط بدن یا اینکه در آزمایشگاهها ساخته می شوند تا مکانیسمهای طبیعی دفاعی بدن در برابر بیماریها جهت دهی، تقویت و حفظ شوند. نام دیگر این روش ایمنی درمانی می باشد

بیماری تومور مغزی

توضیح کلی

تومور مغزی عبارتست از رشد یک توده غیر طبیعی در مغز که امکان دارد خوش خیم یا بدخیم باشد. توجه داشته باشید که یک تومور خوش خیم مغز ممکن است به اندازه یک تومور بد خیم ناتوانی ایجاد کند، مگر اینکه به طور مناسب تحت درمان قرار گیرد

علایم شایع

سردردی که با دراز کشیدن بدتر می شود. استفراغ همراه با تهوع، یا استفراغ ناگهانی بدون تهوع. اختلال بینایی، از جمله دو تا دیدن اشیاء، ضعف در یک طرف بدن. عدم تعادل بدن؛گیجی . از دست دادن حس بویایی. از دست دادن حافظه. تغییرات شخصیتی . حملات صرعی و تشنجی

علل

بعضی از تومورها از بافت مغز منشاء می گیرند ( تومورهای اولیه)، اما اغلب تومورهای مغزی در اثر گسترش سرطان های سایر نقاط بدن به خصوص سرطان پستان،ریه،روده،یا ملانوم بدخیم پوست،به مغز ایجاد می شوند. علایم در اثر افزایش فشار داخل جمجمه ناشی از بزرگ شدن تومور به وجود می آیند

عوامل افزایش دهنده خطر

عوامل خطر ذکر شده در زیر مربوط به سرطان های سایر نقاط بدن که به مغز گسترش می یابند هستند ( تغذیه نامناسب، به خصوص کم بودن فیبر غذایی(عامل خطر سرطان روده سیگارکشیدن)( عامل خطر سرطان ریه افراد در مصرف الکل)( عامل خطر سرطان کبد قرار گرفتن بیش از حد در مقابل آفتاب)(عامل خطر ملانوم بدخیم پوست وجود یک سرطان دیگر در هر نقطه ای از بدن

پیشگیــــــــری

خانم ها باید پستان خود را مرتبا از نظر وجود توده بررسی کنند . سیگار را ترک کنید. رژیم غذایی پر فیبر داشته باشید. خود ا در برابر اشعه آفتاب محافظت کنید ( با استفاده از کرم های ضد آفتاب و لباس مناسب)

عواقب مورد انتظار

در صورتی که تومور مغزی درمان نشود، آسیب دائمی مغز یا مرگ در انتظار بیمار خواهد بود. رشد تومور به خارج توسط استخوان های جمجمه محدو می شود، بنابراین این مغز است که در اثر رشد تومور، تحت فشار قرار می گیرد. اگر تومور زود کشف شود و به سرعت جراحی شود یا تحت اشعه درمانی و شیمی درمانی قرار گیرد، بهبود کامل اغلب امکان پذیر خواهد بود

عوارض احتمالی

ناتوانی یا مرگ، در صورتی که نتوان تومور را به علت اندازه یا جای خاص آن، تحت عمل جراحی قرار داد

درمان

اصول کلی

روش های زیادی برای تعیین محل تومور مغزی به کار گرفته می شوند: نوار مغز، سی تی اسکن، ام آر آی، عکس برداری از جمجمه، استخوان ها، ریه ها و دستگاه گوارش

برای تایید تشخیص، نمونه برداری از تمور به احتمال زیاد لازم خواهد بود آزمایش خون و مایع نخاع. در صورت امکان،عمل جراحی و برداشتن تومور تا حد ممکن( تا به این ترتیب از فشار روی مغز کاسته شود، امکان دارد از اشعه درمانی استفاده شود

داروها

داروهای کوتیزونی برای کاهش تورم بافت مغز، داروهای ضد تشنج برای کنترل حملات تشنج، داروهای ضد درد، داروهای ضد سرطان

فعالیت

تا حدی که قدرت شما اجازه می دهد فعالیت خود را حفظ کنید. کار، ورزش و فعالیت بدنی متوسط داشته باشید. زمانی که خسته می شوید استراحت کنید

رژیم غذایی

رژیم غذایی عادی و متعادل داشته باشید. اگر قادر به خوردن غذای عادی نباشید، شاید اضافه کردن مکمل ویتامینی و مواد معدنی لازم باشد

 
 

تصویری از عاشورا

 

                  

 

کتب الله علیهم القتل فبرزو الى مضاجعهم (1)

کاروان پس از بیرون شدن از شهر مکه بترتیب، در منزلهاى تنعیم (2) صفاح (3) ذات عرق (4) حاجز بطن رمه (5) زرود (6) ثعلبیه (7) زباله (8) بطن عقبه (9) شراف (10) ذوحسم (11) عذیب الهجانات (12) قصر بنى مقاتل (13) فرود آمده و در نینوى بار افکنده است.

در این مسافت دراز گاهگاه بمناسبت رسیدن اخبار از کوفه و برخوردهای بین راه، چند تن از خویشاوندان و یاران امام طرف گفتگوی آن حضرت قرار گرفته‏اند، امابهیچوجه نامى از على بن الحسین (ع) دیده نمیشود.پس از گذشتن از قصر بنى مقاتل در بین پیمودن راه، امام را خوابگونه‏اى می‏رباید، و پس از بیدارى استرجاع میکند، على بن الحسین (الاکبر) از او سبب میپرسد، و امام میگوید بخواب دیدم کسی میگفت: این کاروان باستقبال مرگ میرود .آیا این نیز قرینه‏اى دیگر نیست که امام سجاد در این سفر دوازده و یا سیزده ساله بوده است؟

باری شخصیت مورد بحث ما در کدامیک از این منزل‏ها به بیمارى گرفتار شده معلوم نیست.تنها از شب دهم محرم است که خبرى از او در دست داریم بدین‏سان:

شبی که بامداد آن پدرم کشته شد من بیمار بودم و عمه‏ام زینب پرستار من بود.پدرم در حالیکه این بیت‏ها را زمزمه میکرد نزد من آمد:

یا دهر اف لک من خلیل‏

کم لک فی الإشراق و الأصیل (14)

من طالب و صاحب قتیل‏

و الدهر لا یقنع بالبدیل (15)

و انها الأمر الى الجلیل‏

و کل حى سالک سبیل (16)

من مقصود او را از خواندن این بیت‏ها دریافتم، و گریه گلویم را گرفت، اما گریه خود را باز داشتم، و دانستم مصیبت فرود آمده است، لیکن عمه‏ام زینب چون بیت‏ها را شنید طاقت نیاورد و بانگ برداشت (17) اما در سندى دیگرى نوشته‏اند که این بیت‏ها را امام روز دوم ورود به کربلا خواند (18)

آنچه را در آن روزهاى دردناک بر خاندان پیغمبر و دوستداران آنان رفته است، در کتاب زندگانى سید الشهداء که جزء همین سلسله کتاب است خواهید خواند.پسین روز دهم محرم پس از آنکه دیوانگان کوفه دیگر مقاومتى پیش روى خود ندیدند، به سر وقت زنان و کودکان رفتند و دست به غارت گشودند.

حمید بن مسلم که یکى از گزارش نویسان حادثه و از شاهدان عینى روى دادهاست چنین گوید : لشکریان به سر وقت على بن الحسین رفتند.او بیمار افتاده بود.شمر خواست ویرا بکشد، بدو گفتم سبحان الله.شما کودکان را هم می‏کشید؟ .در این هنگام عمر بن سعد رسید و گفت کسى به چادر زنها نرود، و این کودک بیمار را آسیب نرساند...هر که چیزى از مال اینان ربوده برگرداند (19) و پیداست که کسى به قسمت اخیر گفته او ترتیب اثر نداده است.نیز حمید بن مسلم گوید:

علی ابن الحسین بمن گفت: خیر ببینی.بخدا سوگند که خدا با گفته تو شرى را از سر من باز کرد (20) طبرى نویسد عمر سعد علی بن الحسین را که بیمار بود همراه اسیران به کوفه روانه کرد (21)

تاریخ نویسان و نویسندگان سیره و فراهم آورندگان اسناد دست اول، از گفتگوها و آنچه روز دهم محرم رفته، جز فقره‏هاى کوتاه ثبت نکرده‏اند، اما در نوشته‏هاى محدثان و تذکره نویسان شیعى گزارشهای بیشترى دیده میشود.قسمتى از این گزارش‏ها را در کتاب زندگانى سید الشهدا علیه السلام خواهید خواند.آنچه با این کتاب مناسبت دارد اینستکه ابن قولویه در کامل الزیاره از امام على بن الحسین آورده است: چون مصیبت‏هاى روز عاشورا را ـ از کشته شدن پدر و خویشاوندان، تا اسیری خود و کسان خود ـ دیدم سینه‏ام تنگ شد.عمه‏ام زینب پرسید :

ـ برادر زاده تو را چه میشود؟

ـ چرا نالان نباشم کشته‏هاى ما این چنین در بیابان افتاده است.عمه‏ام زینب از ام أیمن حدیثى روایت کرد که بزودى مردمى می‏آیند که از حکومت‏هاى خود نمی‏ترسند.آنان بر مزار پدرت علامتى بر پا خواهند کرد که با گذشت روزگار از میان نمی‏رود (22) بارى اسیران را بکوفه روان کردند.

نوشته‏اند هنگام بردن اسیران از کربلا بکوفه برگردن على بن الحسین (ع) غل و جامعه (23) نهادند (24) و چون بیمار بود، و نمیتوانست خود را بر پشت شتر نگاهدارد هر دوپاى او را بر شکم شتر بستند. (25)

در بیت‏هاى زیر از دعبل خزاعى شاعر مشهور نیز از بسته بودن امام در غل و نیز بیمار بودن او سخن رفته است:

یا جد ذانجل الحسین معلل‏

و مغلل فى قیده و مصفد (26)

یرنوا لوالده و یرنوا حاله‏

و بنو امیة فى العمى لم یهتدوا (27)

خوارزمی نیز نوشته است:

علی بن الحسین را که بیمارى تن او را لاغر کرده بود دست و گردن به آهن بسته بکوفه در آوردند.چون مردم کوفه را دید که گریه می‏کنند، گفت:

ـ اینان بخاطر ما می‏گریند؟ پس چه کسى ما را کشته است (28) اما بلاذرى در یکى از روایت‏هاى خود چنین نویسد:

پسر زیاد براى آوردن على بن الحسین جایزه‏ای معین کرده بود.چون او را یافتند و نزد وى بردند از او پرسید:

ـ نامت چیست؟

ـ على بن الحسین؟

ـ مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟

ـ برادرى داشتم او را على می‏گفتند.مردم او را کشتند!

ـ نه.خدا او را کشت! این را بکشید! در این هنگام زینب بانگ بر آورد که آنچه از خون ما ریختى براى تو بس است و اگر می‏خواهى او را بکشى مرا هم با او بکش! .پسر زیاد دست از او باز داشت (29).

خوارزمی می‏نویسد:

پسر زیاد به على بن الحسین نگریست و گفت: ـ کی هستی؟

ـ على بن الحسین!

ـ مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟ على ساکت ماند.

ـ چرا پاسخ نمیدهی؟

ـ برادرى داشتم که او را على می‏گفتند مردم او را کشتند (یا آنکه گفت شما او را کشتید) .و روز رستاخیز از شما بازخواست خواهد کرد.

ـ نه خدا او را کشت! على در پاسخ خواند:

الله یتوفى الانفس حین موتها.و ما کان لنفس إلا أن تموت بإذن الله کتابا مؤجلا (30) تو هم از آنان هستی.بنگرید که بالغ شده است؟ مروان بن معاذا حمرى گفت: آری.

او را بکش.على در این وقت پرسید؟ پس این زنان را چه کسى سر پرستى میکند و زینب خود را بدو آویخت و گفت: پسر زیاد خونى که از ما ریختى براى تو بس است.از خون ما سیر نشدی؟ و بگردن على آویخت و گفت:

پسر زیاد تو را بخدا سوگند میدهم اگر او را میکشى مرا نیز با او بکش.على بن الحسین گفت :

عمه خاموش باش تا من با او سخن بگویم سپس گفت پسر زیاد مرا از کشتن می‏ترسانى نمیدانى که کشته شدن شعار ما و شهادت کرامت ماست؟

پسر زیاد گفت: او را بگذارید همراه زنان خود باشد (31) و ابن اثیر دنباله گفتگو را چنین آورده است: على خاموش ماند پسر زیاد پرسید چرا خاموشی؟ وى گفت:

ـ خدا هر کسى را بهنگام رسیدن اجل او، می‏کشد.هیچ انسانى جز بامر خدا نمی‏میرد (32) ـ بخدا سوگند تو هم از آنان هستى به بینید این پسر بالغ است یا نه گمان دارم مردى شده است.

مری بن معاذ احمرى گفت آرى بالغ است. ـ او را بکش! على بن الحسین گفت: ـ پس چه کسى سر پرست زنان خواهد بود؟ و زینب خود را بدو آویخت و گفت اگر بخدا ایمان دارى از تو می‏خواهم مرا با او بکشی.و على گفت:

ـ اگر ترا با این زنان خویشى است مرد پرهیزگارى را همراه آنان کن که رفتار مسلمانى داشته باشد.

پسر زیاد لختى نگریست و چنین گفت:

پیوند خویشى چه پیوندى است! بخدا دوست دارد با او کشته شود.این کودک را بگذارید همراه زنان باشد (33).

اما زبیرى که نوشته او قدیمتر از سندهاى یاد شده است داستان را چنین آورده است:

علی بن الحسین گوید: پس از آنکه عمر سعد گفت کسى متعرض این بیمار نشود، مردى از آنان مرا پنهان کرد و گرامى داشت و هر گاه که بر من در می‏آمد و یا بیرون می‏شد می‏گریست، چندانکه گفتم اگر در کسى خیرى هست، در این مرد است.تا اینکه جارچى پسر زیاد بانگ برداشت : هر کس على بن الحسین را بیاورد، بدو سى صد درهم می‏دهیم.همین مرد نزد من آمد و می‏گریست .پس دستهای مرا به گردنم بست و میگفت می‏ترسم.آنگاه مرا دست بگردن بسته نزد آنان برد و سیصد درهم گرفت.و مرا نزد پسر زیاد بردند.پرسید نامت چیست؟ ... (34).

و شمس الدین محمد ذهبى در این باره روایتى دارد که خواندنى است:

علی بن الحسین گوید: چون به کوفه در آمدیم مردى ما را دید و بخانه خود برد و مرا با لحاف پوشاند من بخواب رفتم تا بانگ سواران در کوچه بیدارم کرد.پس ما را نزد یزید بردند .یزید چون ما را چنان دید گریست پس هر چه می‏خواستیم به ما داد.و مراگفت بزودى مردم شهر تو دست بکارى خواهند زد (وقعة حره) تو با آنان همراه مباش (35)

این نوشته‏هاى مکرر را براى آن می‏آورم که خوانندگان بدانند گزارش گران، روى دادى را بچند گونه باز گفته‏اند.نیز بدانند در طول زمان چگونه سندها به سود خاندان اموى دستکارى شده است. «على بن الحسین گفت چون به کوفه در آمدیم مردى ما را دید و بخانه خود برد و با لحاف پوشید» این سیره نویس هیچ بدین نمی‏اندیشید که چگونه اسیرى که پایش در زنجیر و گردنش در غل بسته است میتواند بخانه کسی برود و در آنجا زیر لحاف بخوابد.بر فرض که بگوئیم او را زنجیر نکرده بودند، مأموران همراه وى که از کربلا به کوفه آمدند چگونه بدو رخصت میدادند تا هر کجا می‏خواهد برود.از اینها گذشته چگونه ممکن است اسیران را از خانه این مرد یکسره نزد یزید برده باشند.مضحک‏تر از اینها غیب گوئى یزید است که گفت : «بزودى مردم شهر تو دست بکارى خواهند زد تو با آنان مباش» یزید از نابخردى بکار سیاست روزانه کشور خود نا آشنا بود و اگر نا آشنا نبود دست بچنان کارهاى بى نتیجه نمیزد، این سیره نویس او را سیاستمدارى روشن بین می‏شناسد که حادثه سال بعد را هم پیش بینى میکند .

از میان این گزارشهاى گوناگون چنانکه اشارت شد، داستان پنهان شدن على بن الحسین (ع) در خانه مردى از شهر کوفه بهر صورت که باشد، پذیرفتنى نیست.زیرا پسر سعد و سپاهیان او با خاندان امام حسین (ع) کارى کردند که حکم اسلام درباره کافر حربى مقرر داشته است! : «کسانى را که بحد بلوغ رسیده‏اند باید کشت و زنان و کودکان آنانرا اسیر باید کرد» .آنان بهنگام حرکت از کربلا اسیران را دست و گردن بسته کوچ دادند و سربازان را بر آنان گماردند.مبادا کسى بگریزد، و همچنان آنانرا به کاخ پسر زیاد بردند.

در مجلس پسر زیاد ـ چنانکه نوشتیم ظاهرا گفتگوى کوتاهی میان او و امام على بن الحسین (ع) رفته است، زیرا این گفتگو در چند سند ـ هر چند کلمات آن یکسان نیست دیده میشود ـ .

اما بهنگام در آمدن اسیران به شهر کوفه و از مدخل شهر تا قصر پسر زیاد چه‏حادثه‏هائی رخ داده سندهاى دست اول چون طبری، یعقوبی، و دیگران در این باره اطلاعات فراوانى بما نمیدهند.

براستی هم از آنان نباید متوقع بود، چه اولا این رویدادها را جزئى میدانسته و در خور نوشتن نمیدیده‏اند! دیگر اینکه تاریخ‏هاى دست اول در دوره حکومت عباسیان و شدت سختگیرى آنان به خاندان على (ع) نوشته شده و این خود موجبى براى نانوشتن بسیارى از گفتگوهاست، مگر آنجا که موافق خواست حکومت باشد و نیز طبیعى است که با گذشت سالیان دراز بسیارى حادثه‏ها که در حافظه راویان انباشته بوده فراموش گردد.

پی‏نوشت‏ها:

1.خدا کشته شدن را براى آنان مقدر فرمود، پس بخوابگاهها (کشتنگاهها) ى خود بیرون شدند .

2.موضعی است در پایان راه مدینه به مکه، در آغاز سرزمینهاى حرم و در آنجا مسجدى است .

3.موضعی است میان حنین و انصاب حرم بر جانب چپ آنکه از مشاش به مکه آید و در این منزل بود که فرزدق حسین (ع) را دید چنانکه گوید:

لقیت الحسین بأرض الصفاح‏

علیه الیلامق و الدرق

4.حد بین نجد و تهامه است (معجم البلدان)

5.حاجز آن بود که مانع آب گردد.و بطن رمه منزلگاهى است مردم بصره را که به مدینه روند (معجم البلدان ذیل رمه)

6.ریگ‏زاری است که آب در آن فرو رود، میان ثعلبیه و خزیمیه (معجم البلدان)

7.از منزل‏هاى راه مکه به کوفه است پس از شقوق و پیش از خزیمیه (معجم البلدان) ریگ‏زاریست که آب در آن فرو رود و در آنجا برکه و قصر و حوض است (معجم البلدان) .

8.دهی است آبادان که در آن بازارهاست میان واقصه و ثعلبیه (معجم البلدان)

9.منزلی است در راه مکه بعد از واقصه (معجم البلدان.ذیل عقبه)

10.موضعی است بین واقصه و قرعاء که در آن سه چاه آب بزرگست (معجم البلدان)

11.ضبط مطابق طبرى (ج 7 ص 296) است و در بعض مأخذ ذو خشب

12.آبی است بین قادسیه و مغیثه (معجم البلدان)

13.قصریست منسوب به مقاتل بن حسان (معجم البلدان) مسیرى که نوشته شد مطابق ضبط طبرى و ابو مخنف است.

14.ای روزگار اف بر تو چه ناستوده دوستى هستی؟ ! تا چند هر بامدادان و شامگاهان

15.آرزومندی و یارى بخون غلتیده داری؟ روزگار کسى را بجای دیگرى نمی‏پذیرد

16.کار بدست خداست و هر زنده‏اى راه مرگ را می‏پیماید.

17.یعقوبی ج 2 ص 217.طبرى ص 323 ج 7

18.رجوع شود به ناسخ التواریخ.حالات سید الشهدا ج 2 ص 169

19.کامل ج 4 ص 79

20.تاریخ طبرى ج 7 ص 367

21.طبری ج 7 ص 369

22.منتهی الآمال ص 292 ج 1

23.جامعه طوق مانندى است که دست‏ها و گردن را با آن بهم می‏بندند.

24.امالی شیخ طوسى ج 1 ص 90 مقتل خوارزمى ج 2 ص 40

25.ناسخ ج 3 ص 30

26.ای جد. (از گفته زینب (ع) خطاب به رسول خدا (ص) این فرزند حسین است، بیمار و در غل و زنجیر دست بر گردن بسته

27.بگوشه چشم به پدر و بحال خود مینگرد، حالیکه فرزندان امیه در کورى گمراهى هستند. (دیوان دعبل تصحیح دکتر اشتر ص 329) .

28.مقتل خوارزمى ص

29.انساب الاشراف ج 3 ص 207

30.خدا جانها را بهنگام مرگشان می‏میراند (الزمر: 42) هیچ کس جز با اجازت خدا نمی‏میرد (آل عمران: 145)

31.مقتل ج 2 ص 42 ـ 43

32.الله یتوفى الأنفس حین موتها (الزمر: 42) و ما کان لنفس أن تموت إلا بإذن الله. (آل عمران: 145)

33.کامل ابن اثیر ج 4 ص 82 و نگاه کنید به لهوف ص 68

34.نسب قریش ص 58 تذکرة الخواص ص 258

35.سیر اعلام النبلاء ج 3 ص 217

منبع : زندگانى على بن الحسین (ع)، سید جعفر شهیدی

فلسفه عاشورا

احکام و فلسفه عاشورا آداب عزادارى  

 

- سیاهپوشى : 

 

 از نظر فقهى پوشیدن لباس سیاه مکروه است ولى در عزادارى امام حسین (علیه السلام ) وائمه معصومین (علیهم السلام ) استثناء شده است زیرا این کار نشانه حزن و اندوه و نمودار شعائر و حماسه ها است . 2- تسلیت گویى : اصل تسلیت گفتن در شرایط مصیبت و اندوهى که بر کسی وارد شده در اسلام مستحب است. پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) : هرکس مصیبت دیده اى را تسلیت گوید ، پاداشى همانند او دارد. (سفینةالبحار، ج2، ص188 ) * این سنت در بین شیعیان رایج است و با جمله « اَعظَمَ اللهُ اُجُورَکُم » همدیگر را تسلیت مى دهند. * امام باقر (علیه السلام ) : وقتى شیعیان به هم مى رسند در مصیبت ابا عبدالله (علیه السلام )این جمله را تکرار نمایند : « اَعظَمَ اللهُ اُجُورَنا بمُصابنا بالحُسَین (علیه السلام ) وَ جَعَلَنا وَ اِیاکُم مِنَ الطالبینَ بثاره مع وَلیهِ الاِمام المَهدى مِن الِ مُحَمَدٍ علیهمُ السَلامُ.» خداوند اجر ما را به سوگوارى و عزادارى بر امام حسین (علیه السلام ) بیفزاید و ما و شما را از خونخواهان او همراه با ولى خود امام مهدى از آل محمد (علیهم السلام ) قرار بدهد . (مستدرک الوسایل،ج2،ص216) 3- تعطیلى کار در روز عاشورا : امام صادق (علیه السلام ) : کسى که روز عاشورا را تعطیل کند ، یعنى عقب کسب و کارش نرود و به کورى چشم بنى امیه که روز عاشورا را متبرک مى دانستند، اگر کسى براى معیشت روزانه اش هم فعالیتى نکند، خداوند حوائج دنیا و آخرتش را بر آورد و کسى که روز عاشورا روز حزن و اندوه او باشد، در عوض فرداى قیامت که براى همه روز هول و ترس است براى او روز شادى خواهد بود. (امالى شیخ صدوق ، ص129) 4- زیارت و زیارت خوانى : علقمة بن حضرمى از امام باقر (علیه السلام ) در خواست نمود که مرا دعایى تعلیم بفرما که از راه نزدیک یا دور و از خانه ام در این روز (روز عاشورا ) بخوانم . امام فرمودند : اى علقمه ! هرگاه خواستى (دعا بخوانى ) دو رکعت نماز بخوان بعد از آن این زیارت (عاشورا ) را بخوان . پس اگر تو این زیارت را بخوانى ، دعا کرده اى به آنچه که ، ملائکه براى زائر حسین (علیه السلام ) دعا می کنند و خداوند صد هزار هزار درجه براى تو بنویسد و مثل کسى هستی که با حسین (علیه السلام ) شهید شده باشد تا مشارکت کنى ایشان را در درجات ایشان و شناخته نشوى مگر در جمله شهیدانى که شهید شده اند با آن حضرت و نوشته شود براى تو ثواب زیارت هر پیغمبری و رسولى و ثواب زیارت هر که زیارت کرده حسین (علیه السلام ) را از روزى که شهید شده است . (مصباح المتهجد ، ص714) [اگر مى توانید زیارت عاشوراى معروفه را با صد لعن و صد سلام بخوانید و اگر وقت ندارید براى صد لعن و صد سلام ، زیارت عاشوراى غیر معروفه را که در اجر و ثواب با زیارت معروفه یکسان است ، هر روز بخوانید. (هر دو زیارت در مفاتیح الجنان هست.)] 5 - تباکى و گریستن : در حدیث قدسى آمده که خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) فرموند : اى موسى ! هر یک از بندگانم در زمان شهادت فرزند مصطفى (صلى الله علیه و آله و سلم) (روز عاشورا) گریه کند یا حالت گریه به خود بگیرد و بر مصیبت سبط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تعزیت گوید همواره در بهشت خواهد بود. مستدرک سفینه البحار، ج7، ص235) 6- برگزارى مجالس عزادارى : امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : مجلس گرفتن شما را من دوست مى دارم . در مجالس خود « امر ما را » زنده بدارید . خداوند رحمت کند کسى که امر ما را زنده بدارد. وسایل الشیعه، ج10، ص235) 7 – نماز جماعت ظهر عاشورا : سید الشهداء و یاران با وفاى او همه کشته راه نماز شدند.از این رو در زیار ت مطلقه امام حسین خطاب به امام مى گوییم : اشهد انک قد اقمت الصلاة و اتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر . 1 تا 7 – سوگنامه عاشورا ، ص 80- 67 8 - باید مقدارى از لذائذ زندگى را که از خوردن و نوشیدن و حتّى خوابیدن و گفتن بدست مى‏آید ترک نموده ( مگر آن که لازم باشد ) و دیدار با برادران دینى را ترک کرده و آن روز را روز گریه و اندوه خود قرار دهد.و مانند کسى باشند که پدر یا فرزند خود را از دست داده است‏ . * امام صادق (علیه السلام) : در روز (عاشورا) از کارهای لذتبخش دورى شود و آداب و سنن سوگوارى بر پا گردد و تا زوال خورشید از خوردن و آشامیدن خوددارى شود و بعد از آن همان غذایی خورده شود که سوگوارن مى خورند. (میزان الحکمه ، ج8 ، ص3783) [ یکى از علما مى فرمودند : از روز 7 محرم که آب را بر امام حسین (علیه السلام) بستند تا روز عاشورا سعى کنید آب نیاشامید، نوشیدنى هاى دیگر بیاشامید ولى به احترام آقا و اهل بیتش آب نیاشامید. ] 9- رعایت اخلاص: عزادارى را بخاطر رسم و عادت انجام نداده و سعى کنیم این کارها را با نیتى خالص و براى رضاى خدا انجام داده و در خلوص خود نیز صادق باشیم. زیرا کار کوچکى که با نیت خالصانه و صادقانه همراه باشد بهتر از کارهاى زیادى است که خلوص و صداقت در آن نباشد ، حتى اگر چندین هزار برابر باشد. و این مطلب بخوبى از عبادتهاى حضرت آدم علیه السّلام و شیطان فهمیده مى‏شود ، زیرا عبادتهاى چندین هزار ساله شیطان او را از جاودانگى در آتش نجات نداد ولى یک توبه حضرت آدم علیه السّلام باعث بخشش خطا و برگزیدن او شد. در هنگام انجام اعمال نیز باید مواظب باشد که ریاء و دوستىِ ستایش مردم در نیت او وارد نشود. 10- در آخر روز عاشورا زیارت تسلیت را بخواند، و روز عاشورا را با توسلى ...اصلاح حال و پذیرش عزادارى را [ از خداوند] خواسته و از کوتاهى خود معذرت بخواهد. 8 تا10 – ترجمه المراقبات ، ص53 – 47 12محرم شهادت حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) امام سجاد (علیه السلام) : اگرقاتل امام حسین (علیه السلام) به من اعتماد نماید و شمشیرى را که با آن امام حسین را کشت به عنوان امانت به من بسپارد حتما آن را به وى برمى گردانم . چهل مجلس، هزار حدیث،ص311 فرهنگ عاشورا عاشورا، قبل از قیام مقدس حسینى(ع)، نام یک روز بود; اما امروز دیگر عاشورا نام یک مقطع زمانى نیست، نام یک فرهنگ است. عاشورا امروز دیگر یک حادثه نیست، یک مکتب فکرى و یک نظام سیاسى و یک مجموعه فکرى، فرهنگى، اخلاقى، سیاسى و جهادى است. برگزارى مراسم عاشورا، در میان اندیشمندان، هرگز یک عادت نبوده و نیست. احیاى عاشورا در فرهنگ تشیع یک عبادت بزرگ اجتماعى، یک مانور عظیم الهى - سیاسى و حرکتى حساب شده در جهت نمایش ولایت و برائت امت اسلامى است و اینجاست که گریستن و گریاندن ارج مى‏یابد و مفهوم پیدا مى‏کند. عاشوراى حسینى «سیستم دفاعى اسلام ناب محمدى‏»(ص) در طول قرون و اعصار است. عاشوراى حسینى درخشانترین نمونه معروف‏گرایى و منکرستیزى در پهنه زمان و زمین است. عاشوراى حسینى بلندترین فریاد بشریت مظلوم در برابر سپاه ابلیس و استکبار جهانى است. و قله عشق و عرفان انسان نسبت‏به مقام اقدس ربوبى است. عاشورا نمایشگاه جاوید ارزشها و ضدارزشها در ساحل فرات است; نمایشگاهى که بینندگان آن سرانجام به یکى از دو صف مى‏پیوندند و هر سال و هر روز بر سطح و سقف نمایشگاه مى‏افزایند. عاشورا فریاد دفاع همیشگى از مظلومان و مستضعفان زمان و زمین و اعلام جهاد جاوید علیه کفر و نفاق و جهل و استثمار و قلدرى است. عاشورا دانشگاه عشق و عرفان و حماسه است. در این دانشگاه انسان مى‏آموزد که چگونه به خدا عشق ورزد، چگونه بدون سلاح بجنگد و چگونه در اوج غربت‏حماسه آزادى بسراید. عاشورا سمبل قیام در برابر ارتداد و ارتجاع مکتبى است; ارتجاع از اسلام ناب محمدى(ص) و بازگشت از عدالت علوى و تردید و توقف در اجراى قوانین قرآنى. عاشورا سد استوار حسینى(ع) براى جلوگیرى از یورش یاجوج و ماجوج غربى و شرقى به میهن بزرگ اسلامى است. عاشوراى حسینى کشتى نجات امت محمد(ص) در برار توفان جهل و ترس و استعمار خارجى و استبداد داخلى است. عاشورا حسینى چتر معنویت دین و امت در برابر بازگشت دوباره نظامهاى سیاسى و اقتصادى و اهداف و آرمانهاى جاهلیت قدیم و نوین است. عاشوراى حسینى ادعانامه پاسداران ایمان و عدالت و آزادى علیه مرفهاى بى‏درد و متجاوزان به حقوق اجتماعى و فروغلتیدگان در لجنزار تشریفات و اسراف و ابتذال فرهنگى است. عاشورا جلوه‏گاه قدرت‏طلبى و رقابت‏سیاسى و پیامد افزون‏خواهى اردوى حسینى نیست; عاشورا قیامى براى احیاى مجدد آیین محمدى و حاکمیت فرمان خدا در گستره گیتى، اصلاح اوضاع نابسامان بلاد اسلامى، ایجاد امنیت‏براى جامعه مظلوم بشرى و اجراى احکام الهى است. عاشورا جریانى مربوط به گذشته نیست; پایگاه ثبت‏نام سیدالشهدا از همه زنان و مردان مؤمن و فداکار براى پیوستن به سپاه پاسداران ارزشها و ارتش آزادى‏بخش ملتهاى مظلوم است. عاشورا غریو غیرت همه جوانان بهشتى بر سر استعمارگران سیاسى و یغماگران اقتصادى است; سرور جوانان بهشت وقتى به نقد عملکرد عالمان سازشکار مى‏پردازد، فریاد برمى‏آورد: فاسلمتم الضعفاء فى ایدیهم، فمن بین مستعبد مقهور و بین مستضعف على معیشته مقلوب. ضعیفان را در دست ظالمان رها کردید، برخى به بردگى کشیده شدند و آزادى‏شان سلب شد و برخى در تنگناى معیشت و فشار اقتصادى قرار گرفتند. عاشورا فریاد عزت‏گرایى و ذلت‏گرایى همه عاشوراییان تاریخ است که هیهات منا الذله. عاشورا احیاى فرهنگ شهادت‏طلبى و شهیدپرورى است که: مرحبا بالقتل فى سبیل الله. عاشورا مکتب «عمل به تکلیف‏» و امید به خداست، که: ارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا. عاشورا عمیق‏ترین و گویاترین رهنمود حسینى(ع) به نهضتهاى اسلامى است; رهنمودى که نشان مى‏دهد براى ایجاد تزلزل و تحول در حکومتهایى که نقاب اسلام بر چهره مى‏زنند و از مشاوران مسیحى و صهیونیستى دستور مى‏گیرند; چه باید کرد. عاشورا درس احیاى سنت نبوى، عدالت علوى و صبر سبز مجتبوى و فریاد سرخ حسینى است. عاشورا مرکز افشاى یاران شیطان، نقطه مرکزى سربازى براى جبهه حق، پایگاه تمرین شهامت و شجاعت، آموزشگاه مقابله با محاصره اقتصادى و نظامى، مدرس تحلیل عرفانى آفرینش، آموزگار درس ولایت و حمایت از رهبرى الهى، محراب شهادت و مقتل رضا به قضاى ربوبى است. آرى قلم از ترسیم آثار، اهداف و سیماى عاشورا ناتوان است و انسان از همه ابعاد آن حماسه نور بى‏خبر. تنها خدا مى‏داند عاشورا چه کرده است و چه مى‏کند و چه خواهد کرد. قلم را به دست‏شعر مى‏سپاریم و این مقاله را با سلام به آستان قدس سیدالشهدا پایان مى‏بخشم: بزرگ مشعل راه خداست عاشورا درفش رهبرى توده‏هاست عاشورا سپیده سحر بامداد آزادى است بهار باغ شهادت پس از زمستانها «نه‏» بزرگ زمان شعر شهر استقلال اذان عشق براى حضور انسانها نداى عصمت انسان عاصى از بیداد هجوم موج عدالت‏به قصد استبداد غریو ناله مظلوم بر سر جلاد حماسه‏ساز هزاران چو پانزده خرداد طنین رعد ستم‏سوز آسمان دین خزان زندگى ظلم در بسیط زمین نهیب خشم دلیران سرزمین یقین لهیب آتش ایمان به خرمن بى‏دین تبلور سخن وحى در حریم چرا دراى حرکت واماندگان قافله‏ها نسیم روح‏فزاى فسردگان راه سروش هاتف غیبى به گوش انسانها تجلى تبر آهنین ابراهیم(ع) معلم سحر و لطف روح‏بخش نسیم سرود سرخ شهیدان زنده تاریخ فروغ جاودانه خورشید از جدید و قدیم شعار نهضت انسان در آستان خداست کمال جذبه انسان به بوستان خداست وضوى سرخ براى نماز پرغوغا عصاره سحر سبز در شب یلداست والسلام على الحسین و على على بن‏الحسین‏و على اولاد الحسین و على اصحاب الحسین(ع) توضیحات علامه عسگری درباره برخی ابهامات پس از انتشار خبر سخنان علامه عسگری، عده‌ای از شاگردان وی، در نامه‌ای خواستار توضیحاتی درباره سخنرانی مذکور شده‌اند و ایشان نیز به آنان پاسخ داده است. متن پرسش و پاسخ که نسخه‌ای از آن به «بازتاب» ارسال شده است را در زیر می‌خوانید: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم محضر مبارک استاد معظم حضرت آیت‌الله‌ علامه عسگری (مدظله‌العالی) با سلام و خسته نباشید نظر حضرتعالی در مورد عاشورا و زیارت عاشورا چیست؟ عاشورا به عنوان یک حادثه تاریخی عامل حیات دوباره اسلام است و حضرت سیدالشهدا(ع) آنچه در صحنه عاشورا انجام داد، بزرگ‌ترین عامل حیات دوباره اسلام را پدید آورد، اما درباره زیارت عاشورا، اینجانب در کتاب منتخب الادعیه دو زیارت از زیارت خاصه روز عاشورا را عرض کردم و به آن اعتقاد دارم. زیارت عاشورای مشهور و معروف، دارای مؤیدات و توثیقات خبری است که قابل تشکیک نمی‌باشد و من خودم زیارت عاشورا می‌خواندم و می‌خوانم. قبل از این من ناراحتی قلبی داشتم که یکی از بزرگان علما برای بنده زیارت عاشورا خواند و ناراحتی قلبی من مرتفع گردید. در پایان خودم و تمامی آقایان و عزیزان را به تقوای در نوشتار و گفتار سفارش می‌نمایم که تا حقیقت مطلبی برای ما روشن و مستدل نگشته، درباره آن نفیا و اثباتا قضاوت نکنیم. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته حادثه عاشورا علل، درس ها و عبرت ها بیانات مقام معظّم رهبرى (مدّ ظلّه العالى) در نمـاز جمعه 18/2/1377 یازدهم محرم 1418 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه ربِّ العالمین أحمده وأستعینه وأستغفره وأتوکّل علیه وأصلّى وأسلّم على حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالته، بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا ونبیّنا أبی القاسم المصطفى محمّد وعلى آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین المظلومین المعصومین سیّما أبى عبداللّه الحسین (ع) وسیّما بقیة اللّه فی الأرضین. أوصیکم عباد اللّه بتقوى اللّه. همه شما عزیزان، برادران و خواهران نمازگزار را به تقواى الهى دعوت و توصیه مى کنم. اول و آخر، تقواست; و توصیه اصلى به توشه گیرى از تقواست. اگر بحثى هم مى کنیم، براى این است که بتوانیم مایه تقوا را در خودمان، درمردم و مستمعان نمازجمعه،إن شاء اللّه به مدد الهى تقویت کنیم. امروز در خطبه اول، بحثى در باره ماجراى عاشورا عرض مى کنم. اگر چه در این زمینه، بسیار سخن گفته شده است، ما هم عرایضى کرده ایم; اما هرچه اطراف و جوانب این حادثه عظیم و مؤثر و جاودانه بررسى مى شود، ابعاد تازه یى، و روشنگرى هاى بیش ترى از این حادثه، آشکار مى شود و نورى بر زندگى ما مى تاباند. در مباحث مربوط به عاشورا، سه بحث عمده وجود دارد: یکى بحث علل و انگیزه هاى قیام امام حسین است، که چرا امام حسین قیام کرد; یعنى تحلیل دینى و علمى و سیاسى این قیام. در این زمینه، ما قبلاً تفصیلاً عرایضى عرض کرده ایم; فضلا و بزرگان هم بحث هاى خوبى کرده اند. امروز وارد آن بحث نمى شویم. بحث دوم، بحث درس هاى عاشوراست، که یک بحث زنده و جاودانه و همیشگى است; مخصوص زمان معینى نیست. درس عاشورا، درس فداکارى و دیندارى و شجاعت و مواسات و درس قیام للّه و درس محبت و عشق است. یکى از درس هاى عاشورا، همین انقلاب عظیم و کبیرى است که شما ملت ایران پشت سر حسین زمان و فرزند ابى عبداللّه الحسین انجام دادید. خود این، یکى از درس هاى عاشورا بود. در این زمینه هم من امروز هیچ بحثى نمى کنم. بحث سوم، در باره عبرت هاى عاشوراست، که چند سال قبل از این، ما این مسأله را مطرح کردیم که عاشورا غیر از درس ها، عبرت هایى هم دارد. بحث عبرت هاى عاشورا مخصوص زمانى است که اسلام، حاکمیت داشته باشد. حداقل این است که بگوییم عمده این بحث، مخصوص این زمان است; یعنى زمان ما و کشور ما، که عبرت بگیریم. ما قضیه را این گونه طرح کردیم که چطور شد جامعه اسلامى به محوریت پیامبر عظیم الشأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعه سرتاپا حماسه و شور دینى، و آن احکامى که بعداً مقدارى درباره آن عرض خواهم کرد، همین جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتّى بعضى از همان کسانى که دوره هاى نزدیک به پیامبر را دیده بودند، بعد از پنجاه سال کارشان به آن جا رسید که جمع شدند، فرزند همین پیامبر را با فجیع ترین وضعى کشتند؟! انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، ازاین بیش تر چه مى شود؟! زینب کبرى در بازار کوفه، آن خطبه عظیم را اساساً بر همین محور ایراد کرد: (ألا یاأهلَ الکوفة، یاأهلَ الخَتَل والغَدَر، أتَبْکون؟!) مردم کوفه وقتى که سر مبارک امام حسین را بر روى نیزه مشاهده کردند، و دختر على را اسیر دیدند، و فاجعه را از نزدیک لمس کردند، بنا کردند به ضجّه و گریه کردند. فرمود: (أتَبْکون)، گریه مى کنید؟! (فلا رقات الدمعَة ولاهدئت الرنة); گریه تان تمامى نداشته باشد. بعد فرمود: (إنّما مَثَلُکُم کَمَثَلِ التی نَقَضَتْ غَزْلَها من بَعْدِ قُوّةٍ أنکاثاً تَتَّخِذونَ أیماکم دخلاً بینَکم). این، همان برگشت است; برگشت به قهقرا و عقب گرد. شما مثل زنى هستید که پشم ها یا پنبه ها را با مغزل نخ مى کند; بعد از آن که این نخ ها آماده شد، دوباره شروع مى کند نخ را از نو باز، و پنبه مى کند! شما در حقیقت، نخ هاى رشته خود را پنبه کردید. این، همان برگشت است. این عبرت است. هر جامعه اسلامى، در همین خطر هست. امام خمینى عزیز بزرگ ما، افتخار بزرگش این بود که بتواند یک امت عامل به سخن آن پیامبر باشد. شخصیت انسان هاى غیر پیامبر و غیر معصوم، مگر با آن شخصیت عظیم قابل مقایسه است؟ او، آن جامعه را به وجود آورد و آن سرانجام به دنبالش آمد. آیا هرجامعه اسلامى، همین عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگیرند، نه; اگر عبرت نگیرند، بله. عبرت هاى عاشورا این جاست. ما مردم این زمان، بحمداللّه به فضل پروردگار، این توفیق را پیدا کرده ایم که راه را مجدداً برویم و اسم اسلام را در دنیا زنده کنیم و پرچم اسلام و قرآن را برافراشته نماییم. در دنیا این افتخار نصیب شما ملت شد. این ملت تا امروز هم که تقریباً بیست سال از انقلابش گذشته است، قرص و محکم دراین راه ایستاده و رفته است; اما اگر دقت نکنید، اگر مواظب نباشیم، اگر خودمان را آن چنان که باید و شاید، در این راه نگه داریم، ممکن است آن سرنوشت پیش بیاید. عبرت عاشورا، این جاست. حالا من مى خواهم یک مقدار در باره این موضوعى که چند سال پیش آن را مطرح کردم و بحمداللّه دیدم فضلا در باره آن بحث کردند، تحقیق کردند، سخنرانى کردند و مطلب نوشتند، با توسّع صحبت کنم. البته بحث کامل دراین مورد، بحث نماز جمعه نیست; چون طولانى است، و إن شاءاللّه اگر عمرى داشته باشم و توفیقى پیدا کنم، در جلسه یى غیر نماز جمعه، این موضوع را مفصّل با خصوصیاتش، بحث خواهم کرد. امروز مى خواهم یک گذر اجمالى به این مسأله بکنم، و اگر خدا توفیق بدهد، در واقع یک کتاب را در قالب یک خطبه بریزم و به شما عرض بکنم. اولاً حادثه را باید فهمید که چقدر بزرگ است، تا دنبال عللش بگردیم. کسى نگوید که حادثه عاشورا، بالأخره کشتارى بود و چند نفر را کشتند. همان طور که همه ما در زیارت عاشورا مى خوانیم: (لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّة وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصِیبَة); مصیبت، خیلى بزرگ است. رزیه، یعنى حادثه بسیار بزرگ. این حادثه، خیلى عظیم است. فاجعه، خیلى تکان دهنده و بى نظیر است. براى این که قدرى معلوم بشود که این حادثه چقدر عظیم است، من سه دوره کوتاه را از دوره هاى زندگى حضرت ابى عبداللّه الحسین (ع) اجمالاً مطرح مى کنم. شما ببینید این شخصیتى که انسان در این سه دوره مى شناسد، آیا مى توان حدس زد که کار این شخصیت به آن جا برسد که در روز عاشورا یک عده از امت جدّش، او را محاصره کنند و با این وضعیت فجیع، او و همه یاران و اصحاب واهل بیتش را قتل عام بکنند و زنانشان را اسیر بگیرند؟ این سه دوره، یکى دوران کودکى حضرت تا وفات پیامبر اکرم ْ است، دوم، دوران جوانى آن حضرت، یعنى دوران 25 ساله تا حکومت امیرالمؤمنین است. سوم دوران فترت بیست ساله، بعد از شهادت امیرالمؤمنین تا حادثه کربلاست. در آن دورانِ زمان پیامبر اکرم، امام حسین عبارت است از کودک نورِ دیده سوگلى پیامبر. پیامبر اکرم دخترى به نام فاطمه دارد که همه مردم مسلمان در آن روز مى دانند که پیامبر فرمود: (إنّی لأغْضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَة; اگر کسى فاطمه را خشمگین کند، من را خشمگین کرده است). (و أرْضى لِرِضاها; اگر کسى او را خشنود کند، من را خشنود کرده است). ببینید، این دختر چقدر عظیم المنزله است که پیامبر اکرم درمقابل مردم و درملأ عام، راجع به دخترش این گونه حرف مى زند; این چیز عادى نیست. پیامبر اکرم این دختر را در جامعه اسلامى به کسى داده است که از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست; یعنى على بن ابى طالب (ع). او جوان، شجاع، شریف، از همه مؤمن تر، از همه با سابقه تر، از همه شجاع تر و در همه میدان ها حاضر است; کسى است که اسلام به شمشیر او مى گردد; هر جایى که همه در مى مانند این جوان جلو مى آید، گره ها را باز مى کند و بن بست ها را مى شکند. این داماد محبوب عزیزى که محبوبیت او به خاطر خویشاوندى و این ها نیست ـ به خاطر عظمت شخصیت اوست ـ پیامبر، دخترش را به او داده است. حالا کودکى از این ها متولد شده است، و او حسین بن على است. البته همه این حرف ها در باره امام حسن (ع) هم هست; اما من حالا بحثم راجع به امام حسین(ع) است; عزیزترین عزیزان پیامبر; کسى که رییس دنیاى اسلام، حاکم جامعه اسلامى و محبوب دل همه مردم، او را در آغوش مى گیرد و به مسجد مى برد، همه مى دانند که این کودک، محبوب دلِ این محبوبِ همه است. او روى منبر مشغول خطبه خواندن است، پاى این بچه به مانعى مى گیرد و زمین مى افتد; پیامبر از بالاى منبر پایین مى آید، این بچه را بغل مى گیرد و او را آرام مى کند. ببینید، مسأله این است. پیامبر در باره امام حسن و امام حسین شش، هفت ساله فرمود: (سَیّدا شَبابِ أهل الجَنَّة); این ها سرور جوانان بهشتند. این ها که هنوز کودکند، جوان نیستند; اما پیامبر مى فرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حد یک جوان است، مى فهمد، درک مى کند، عمل مى کند، اقدام مى کند، ادب مى ورزد و شرافت در همه وجود او موج مى زند. اگر آن روز کسى مى گفت که این کودک به دست امت همین پیامبر، بدون هیچ گونه جرم و تخلّفى، به قتل خواهد رسید، براى مردم، غیر قابل باور بود; همچنان که پیامبر فرمود و گریه کرد و همه تعجب کردند که یعنى چه، مگر مى شود؟! دوره دوم، دوره 25 ساله بعد از وفات پیامبر تا حکومت امیرالمؤمنین است; جوان، بالنده، عالم و شجاع است، در جنگ ها شرکت مى کند، در کارهاى بزرگ دخالت مى کند، همه او را به عظمت مى شناسند; نام بخشنده ها که مى آید، همه چشم ها به سوى او برمى گردد; در هر فضیلتى، در میان مسلمانان مدینه و مکه، هر جایى که موج اسلام رفته است، مثل خورشیدى مى درخشد; همه براى او احترام قایلند; خلفاى زمان، براى او و برادرش احترام قایلند; در مقابل او، تعظیم و تجلیل مى کنند و نام آن ها را به عظمت مى آورند; جوان نمونه دوران و محترم پیش همه. اگر آن روز کسى مى گفت که همین جوان، به دست همین مردم کشته خواهد شد، هیچ کس باور نمى کرد. دوره سوم، دوره بعد از شهادت امیرالمؤمنین است; یعنى دوره غربت اهل بیت. امام حسن و امام حسین باز در مدینه اند. امام حسین، بیست سال بعد از این مدت، به صورت امام معنوى همه مسلمانان، مفتى بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود تحسین همه، محل تمسّک و توسّل همه کسانى که مى خواهند به اهل بیت اظهار ارادتى بکنند، در مدینه زندگى کرده است; شخصیت محبوب، بزرگ، شریف، نجیب، اصیل و عالم. او به معاویه نامه مى نویسد; نامه یى که اگر هر کسى به هر حاکمى بنویسد، جزایش کشته شدن است. معاویه با عظمتِ تمام این نامه را مى گیرد، مى خواند، تحمل مى کند و چیزى نمى گوید. اگر درهمان اوقات هم کسى مى گفت که در آینده نزدیکى، این مرد محترم شریف عزیز نجیب ـ که مجسم کننده اسلام و قرآن در نظر هر بیننده است ـ ممکن است به دست همین امت قرآن و اسلام کشته بشود، آن هم با آن وضع، هیچ کس تصور هم نمى کرد; اما همین حادثه باور نکردنى، همین حادثه عجیب و حیرت انگیز، اتفاق افتاد. چه کسانى کردند؟ همان هایى که به خدمتش مى آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مى کردند! این یعنى چه؟ معنایش این است که جامعه اسلامى در طول ا ین پنجاه سال،از معنویت و حقیقت اسلام تهى شده است; ظاهرش اسلامى است، اما باطنش پوک شده است; خطر این جاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عده یى هم طرفدار اهل بیتند! البته من به شما بگویم که در همه عالم اسلام،اهل بیت را قبول داشتند; امروز هم قبول دارند و هیچ کس در آن تردید ندارد. حبّ اهل بیت در همه عالم اسلام، عمومى است; الآن هم همین طور است. الآن هم هر جاى دنیاى اسلام بروید، اهل بیت را دوست مى دارند. آن مسجدى که منتسب به امام حسین (ع) است، و مسجد دیگرى که در قاهره منتسب به حضرت زینب است، ولوله زوّار و جمعیت است. مردم مى روند قبر را زیارت مى کنند، مى بوسند و توسّل مى جویند. همین یکى، دو سال قبل از این، کتابى جدید ـ نه قدیم; چون در کتاب هاى قدیمى خیلى هست ـ براى من آوردند، که این کتاب در باره معناى اهل بیت نوشته شده است. یکى از نویسندگان فعلى حجاز تحقیق کرده، و در این کتاب اثبات مى کند که اهل بیت، یعنى على ، فاطمه، حسن و حسین.ما شیعیان که این حرف ها جزو جانمان هست; اما آن برادر مسلمان غیر شیعه، این را نوشته و نشر کرده است.این کتاب هم هست، من هم آن را دارم، و لابد هزاران نسخه از آن چاپ شده و پخش گردیده است. بنابراین،اهل بیت محترمند; آن روز هم در نهایت احترام بودند; اما در عین حال وقتى جامعه تهى و پوک شد،این اتفاق مى افتد. حالا عبرت کجاست؟ عبرت این جاست که چه کار کنیم جامعه آن گونه نشود. ما باید بفهمیم که آن جا چه شد که جامعه به این جا رسید. این، آن بحث مشروح و مفصّلى است که من مختصرش را مى خواهم عرض بکنم. اول به عنوان مقدمه عرض بکنم، پیامبر اکرم نظامى را به وجود آورد که خطوط اصلى آن چند چیز بود. من در میان این خطوط اصلى، چهار چیز را عمده یافتم: اول، معرفت شفاف و بى ابهام; معرفت نسبت به دین، معرفت نسبت به احکام، معرفت نسبت به جامعه، معرفت نسبت به تکلیف، معرفت نسبت به خدا، معرفت نسبت به پیامبر، معرفت نسبت به طبیعت; همین معرفت بود که به علم و علم اندوزى منتهى شد و جامعه اسلامى را در قرن چهارم هجرى به اوج تمدن علمى رساند. پیامبر نمى گذاشت ابهام باشد. دراین زمینه، آیات عجیبى از قرآن هست که مجال نیست عرض بکنم. در هر جایى که ابهامى به وجود مى آمد، یک آیه نازل مى شد تا ابهام را برطرف کند. خط اصلى دوم،عدالت مطلق و بى اغماض بود; عدالت در قضاوت، عدالت در برخوردارى هاى عمومى و نه خصوصى ـ چیزهایى که متعلق به همه مردم است و باید بین آن ها با عدالت تقسیم بشود ـ عدالت در اجراى حدود الهى، عدالت در مناصب و مسؤولیت دهى و مسؤولیت پذیرى. البته عدالت، غیر از مساوات است; اشتباه نشود. گاهى مساوات، ظلم است. عدالت، یعنى هر چیزى را به جاى خود گذاشتن و به هر کسى حقّ او را دادن. او عدل مطلق و بى اغماض بود. در زمان پیامبر، هیچ کسى در جامعه اسلامى از چارچوب عدالت خارج نبود. سوم، عبودیت کامل و بى شریک در مقابل پروردگار; یعنى عبودیت خدا در کار و عمل فردى، عبودیت در نماز که باید قصد قربت داشته باشد، تا عبودیت در ساختن جامعه، در نظام حکومت و نظام زندگى مردم و مناسبات اجتماعى میان مردم; که این هم تفسیر و شرح فراوانى دارد. چهارم، عشق و عاطفه جوشان. این هم از خصوصیات اصلى جامعه اسلامى است; عشق به خدا، عشق خدا به مردم; (یُحِبُّهُم وَیُحِبُّونَهُ)(1); (إنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِـبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ);(2) (قُـلْ إنْ کُنْتـُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِـعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ).(3) محبت و عشق، محبت به همسر، محبت به فرزند، که مستحب است فرزند را ببوسى; مستحب است که به فرزند محبت کنى; مستحب است که به همسرت عشق بورزى و محبت کنى; مستحب است که به برادران مسلمان محبت کنى و محبت داشته باشى; محبت به پیامبر، محبت به اهل بیت; (إلا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی).(4) پیامبر این خطوط را ترسیم کردند و جامعه را بر اساس این خطوط بنا نمودند. پیامبر حکومت را ده سال همین طور کشاند. البته پیداست که تربیت انسان ها کار تدریجى است; کار دفعى نیست. پیامبر در تمام این ده سال تلاش مى کردند که این پایه ها استوار و محکم بشود و ریشه بدواند; اما این ده سال، براى این که بتواند مردمى را که درست بر ضدّ این خصوصیات بار آمدند، متحوّل کند، زمان خیلى کمى است. جامعه جاهلى در همه چیزش، عکس این چهار مورد بود; مردم معرفتى نداشتند، در حیرت و جهالت زندگى مى کردند، عبودیت هم نداشتند; طاغوت بود، طغیان بود، عدالتى هم وجود نداشت، همه اش ظلم بود، همه اش تبعیض بود. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه (خطبه دوم) در تصویر ظلم و تبعیض دوران جاهلیت، بیانات عجیب و شیوایى دارد، که واقعاً یک تابلوى هنرى است; (فی فِتَنٍ داسَتْهُم بأخفافِها وَوَطِئَتْهُم بأظلافِها) ـ محبت هم نبود، دختر خودش را زیر خاک مى کرد، کسى را از فلان قبیله بدون جرم مى کشت. (تو از قبیله ما یکى را کشتى، ما هم باید از قبیله شما یکى را بکشیم!). حالا قاتل باشد، یا نباشد; بى گناه باشد، یا بى خبر باشد; جفاى مطلق، بى رحمى مطلق، بى محبتى و بى عاطفگى مطلق. مردمى که در آن جوّ بار آمدند، مى شود در طول ده سال آن ها را تربیت کرد، آن ها را انسان کرد، آن ها را مسلمان کرد; اما نمى شود این را در اعماق جان آن ها نفوذ داد، به خصوص آن چنان نفوذ داد که آن ها بتوانند به نوبه خود در دیگران هم همین تأثیر را بگذارند. مردم داشتند پى درپى مسلمان مى شدند. مردمى بودند که پیامبر را ندیده بودند. مردمى بودند که آن ده سال را درک نکرده بودند. این مسأله (وصایت)ى که شیعه معتقد است، در این جا شکل مى گیرد. وصایت، جانشینى و نصب الهى، سرمنشأش این جاست; براى تداوم آن تربیت است; واü معلوم است که این وصایت، از قبیل وصایت هایى که در دنیا معمول است، نیست، که هر کسى مى میرد، براى پسر خودش وصیت مى کند. قضیه این است که بعد از پیامبر، برنامه هاى او باید ادامه پیدا کند. حالا نمى خواهیم وارد بحث هاى کلامى بشویم; من مى خواهم تاریخ را بگویم، و کمى تاریخ را تحلیل بکنم، و بیش تر را شما تحلیل بکنید. این بحث هم متعلّق به همه است; صرفاً مخصوص شیعه نیست. این بحث، متعلّق به شیعه و سنّى و همه فرق اسلامى است. همه باید به این بحث، توجه کنند; چون این بحث براى همه مهم است. و اما ماجراهاى بعد از رحلت پیامبر. چه شد که در این پنجاه سال، جامعه اسلامى از آن حالت به این حالت برگشت؟ این اصل قضیه است که متن تاریخ را هم بایستى در این جا نگاه کرد. البته بنایى که پیامبر گذاشته بود، بنایى نبود که به همین زودى خراب شود; لذا در اوایل بعد از رحلت پیامبر که شما نگاه مى کنید، همه چیز ـ غیر از همان مسأله وصایت ـ سرجاى خودش است; عدالت خوبى هست، ذکر خوبى هست، عبودیت خوبى هست. اگر کسى به ترکیب کلى جامعه اسلامى در آن سال هاى اول نگاه کند، مى بیند که على الظاهر، چیزى به قهقرا نرفته است. البته گاهى چیزهایى پیش مى آمد; اما ظواهر، همان پایه گذارى و شالوده ریزى پیامبر را نشان مى دهد. ولى این وضع باقى نمى ماند; هرچه بگذرد، جامعه اسلامى به تدریج به طرف ضعف و تهى شدن پیش مى رود. ببینید، نکته یى در سوره مبارکه حمد هست که من مکرر در جلسات مختلف آن را عرض کرده ام. وقتى که انسان به پروردگار عالم عرض مى کند (إهْدِنَا الصِّرا§طَ الْمُسْتَقِیم)، ما را به راه راست و صراط مستقیم هدایت کن; بعد این صراط مستقیم را معنا مى کند: (صِراطَ الَّذِینَ أنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ); راه کسانى که به آنها نعمت دادى. خدا به خیلى ها نعمت داده است، به بنى اسرائیل هم نعمت داده است; (یابنِى إسرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الّتِی أنْعَمْتُ علیکُم).(5) نعمت الهى که مخصوص انبیا و صلحا و شهدا نیست; (أوْلئِکَ مَعَ الَّذِینَ أنْعَمَ اللّهُ علیهم من النَّبِیِّینَ وَالصِّدیقینَ).(6) آنها هم نعمت داده شده اند; اما بنى اسرائیل هم نعمت داده شده اند. کسانى که نعمت داده شده اند، دوگونه اند: یک عده کسانى که وقتى نعمت الهى را دریافت کردند، نمى گذارند که خداى متعال بر آن ها غضب کند، و نمى گذارند گمراه بشوند. این ها همان هایى هستند که شما مى گویید خدایا راه این ها را به ما هدایت کن. (غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِم)، با تعبیر علمى و ادبى اش، براى (الَّذِینَ أنعمتَ عَلَیْهِم)، صفت است; که صفت (الَّذینَ)، این است که (غَیرِ المَغْضوبِ عَلَیْهِمْ ولاالضّالِّین); آن کسانى که مورد نعمت قرار گرفتند،اما دیگر مورد غضب قرار نگرفتند; (ولاالضّالّین)، گمراه هم نشدند. یک دسته هم کسانى هستند که خدا به آن ها نعمت داد، اما نعمت خدا را تبدیل کردند وخراب نمودند; لذا مورد غضب قرار گرفتند; یا دنبال آن ها راه افتادند، لذا گمراه شدند. البته در روایات ما دارد که مراد از (الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِم)، یهودند، که این، بیان مصداق است; چون یهود تا زمان حضرت عیسى، با حضرت موسى و جانشینانش ، عالماً و عامداً مبارزه کردند. (ضالین)، نصارا هستند; چون نصارا گمراه شدند. وضع مسیحیت این گونه بود که اول گمراه شدند ـ لااقل اکثریتشان این طور بودند ـ اما مردم مسلمان نعمت پیدا کردند. این نعمت، به سمت (الْمَغْضُوبِ عَلَیهِم وَلاَالضّالّینَ) مى رفت; لذا وقتى که امام حسین (ع) به شهادت رسید، در روایتى از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: (فَلَمّا قُتِلَ الحسینُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ على أهل الأرض);(7) وقتى که حسین (ع) کشته شد، غضب خدا در باره مردم شدید شد. معصوم است دیگر; بنابراین، جامعه مورد نعمت الهى، به سمت غضب سیر مى کند; این سیر را باید دید. خیلى مهم است، خیلى سخت است. خیلى دقت نظر لازم دارد. من حالا فقط چند مثال بیاورم. خواص و عوام، هر کدام وضعى پیدا کردند. حالا خواصى که گمراه شدند، شاید (مَغْضوب علیهم) باشند; عوام شاید (ضالّین) باشند. البته در کتاب هاى تاریخ، پُر از مثال است. من از این جا به بعد، از تاریخ (ابن اثیر) نقل مى کنم; هیچ از مدارک شیعه نقل نمى کنم; حتى از مدارک مورخان اهل سنتى که روایتشان درنظر خود اهل سنت، مورد تردید است ـ مثل ابن قتیبه ـ هم نقل نمى کنم. (ابن قتیبه دینورى) درکتاب الامة والسیاسة، چیزهاى عجیبى نقل مى کند، که من همه آن ها را کنار مى گذارم. این جناب ابن اثیر، صاحب کامل درتاریخ است; که آدم وقتى نگاه مى کند، حس مى کند که کتاب او داراى عصبیّت عمرى و عثمانى است. البته احتمال مى دهم که به جهتى ملاحظه مى کرده است. در قضایاى (یوم الدار) که جناب عثمان را مردم مصر و کوفه و بصره و مدینه و غیره کشتند، وقتى که روایات مختلف را نقل مى کند بعد مى گوید علت این حادثه چیزهایى بود که من آنها را ذکر نمى کنم، (لِعَلَلٍ); علت هایى دارد که نمى خواهم بگویم.(8) وقتى قضیه جناب ابى ذر را نقل مى کند و مى گوید معاویه جناب ابى ذر را سوار آن شتر بدون جهاز کرد و آن طور او را تا مدینه فرستاد و بعد هم به ربذه تبعید شد، مى نویسد چیزهایى اتفاق افتاده است که من نمى توانم بنویسم.(9) حالا یا این است که او واقعاً ـ به قول امروز ما ـ یک خودسانسورى داشته است، و یا این که تعصّب داشته است. بالأخره او نه شیعه است، و نه هواى تشیّع دارد; فردى است که احتمالاً هواى عمرى و عثمانى هم دارد. همه آن چه که من از حالا به بعد نقل مى کنم، از ابن اثیر است. چند مثال از خواص: خواص در این پنجاه سال چگونه شدند که کار به این جاها کشید؟ من دقت که مى کنم، مى بینم همه آن چهار چیز تکان خورد; هم عبودیت، هم معرفت، هم عدالت، هم محبت. این چند مثال را عرض مى کنم، که عین تاریخ است. (سعید بن عاص)، یکى از بنى امیّه بود; قوم و خویش عثمان بود. بعد از (ولیدبن عقبة بن ابى معیط) ـ همان کسى که شما فیلمش را در سریال امام على دیدید; همان ماجراى کشتن جادوگر در حضور او ـ (سعید بن عاص) روى کار آمد، تا کارهاى او را اصلاح کند. در مجلس او، فردى گفت که (ماأجودَ طلحة؟); طلحة بن عبداللّه،چقدر جواد و بخشنده است؟ لابد پولى به کسى داده بود، یا به کسانى محبّتى کرده بود که او دانسته بود. (فقال سعید: إنّ مَن لَهُ مثلُ النِشاستَج لَحَقیقٌ أن یکونَ جواداً). یک مزرعه خیلى بزرگ به نام نشاستج درنزدیکى کوفه بوده است. شاید همین نشاسته خودمان هم از همین کلمه باشد. در نزدیکى کوفه، سرزمین هاى آباد و حاصلخیزى وجود داشته است که این مزرعه بزرگ کوفه، ملک طلحه صحابى پیامبر در مدینه است. (سعیدبن عاص) گفت: کسى که چنین ملکى دارد، باید هم بخشنده باشد! (واللّهِ لو أنّ لی مثلَه) ـ اگر من مثل نشاستج را داشتم ـ (لأعاشکم اللّه بِهِ عیشاً رغداً)(10)، گشایش مهمى در زندگى شماها پدید مى آوردم; چیزى نیست که مى گویید اوجواد است! حالا شما این را با زهد زمان پیامبر و زهد اوایل بعد از رحلت پیامبر،مقایسه کنید و ببینید که بزرگان و امرا و صحابه در آن چند سال، چگونه زندگى یى داشتند و به دنیا با چه چشمى نگاه مى کردند! حالا بعد از گذشت ده، پانزده سال، وضع به این جا رسیده است. نمونه بعدى، جناب ابوموسى اشعرى، حاکم بصره بود; همین ابوموساى معروف حکمیت. مردم مى خواستند به جهاد بروند، او بالاى منبر رفت و مردم را به جهاد تحریض کرد. در فضیلت جهاد و فداکارى، سخن ها گفت. خیلى از مردم، اسب نداشتند که سوار بشوند بروند. هر کسى باید سوار اسب خودش مى شد و مى رفت. براى این که پیاده ها هم بروند، مطالبى هم در باره فضیلت جهادِ پیاده گفت; که آقا جهادِ پیاده، چقدر فضیلت دارد، چقدر چنین و چنان است! این قدر دهان و نفسش در یک سخن گرم بود که یک سرى از این هایى که اسب هم داشتند، گفتند ما هم پیاده مى رویم; اسب چیست! (فَحَمَلُوا إلى فَرَسِهِم); به اسب هایشان حمله کردند، آن ها را راندند و گفتند بروید، شما اسب ها ما را از ثواب زیادى محروم مى کنید; ما مى خواهیم پیاده برویم بجنگیم، تا به این ثواب ها برسیم! عده یى هم بودند که یک خرده اهل تأمّل بیشترى بودند; گفتند صبر کنیم، عجله نکنیم، ببینیم حاکمى که این طور در باره جهاد پیاده حرف زد، خودش چگونه بیرون مى آید؟ ببینیم آیا در عمل هم مثل قولش هست، یا نه; بعد تصمیم مى گیریم که پیاده برویم یا سواره. این عین عبارت ابن اثیر است; او مى گوید: وقتى که ابوموسى از قصرش خارج شد، (أخْرَجَ ثقله من قَصْرِهِ على أربعین بَغْلاً); اشیاى قیمتى که با خودش داشت، سوار بر چهل استر با خودش خارج کرد و به طرف میدان جهاد رفت. آن روز بانک نبود، حکومت ها هم اعتبارى نداشت. یک وقت دید که در وسط میدان جنگ، از خلیفه خبر رسید که شما از حکومت بصره عزل شده اید. این همه اشیاى قیمتى را که دیگر نمى تواند بیاید و از داخل بصره بردارد، راهش نمى دهند; هر جا مى رود، مجبور است با خودش ببرد. چهل استر،اشیاى قیمتى او بود، که سوار کرد و با خودش از قصر بیرون آورد و به طرف میدان جهاد برد! (فَلَمّا خَرَجَ تتعله بعنانه); این هایى که پیاده شده بودند، آمدند و زمام اسب جناب ابوموسى را گرفتند، (وقالوا اِحْمِلْنا على بُعْد هذا الفُضولِ); ما را هم سوار همین زیادى ها بکن; این ها چیست که دارى با خودت به میدان جنگ مى برى؟ ما داریم پیاده مى رویم; ما را هم سوار کن. (وَارْغَب فی الْمَشْیِ کما رَغِبْتَنا); همان طورى که به ما گفتى پیاده راه بیفتید، خودت هم قدرى پیاده شو و پیاده راه برو. (فَضَرَبَ القومَ بِصَوْتِهِ); تازیانه اش را کشید و به سر و صورت این ها زد و گفت: بروید، بى خودى حرف مى زنید! (فَتَرَکُوا دابة فَمَضَى)(11)، متفرق شدند، اما البته تحمّل نکردند، به مدینه پیش جناب عثمان شکایت کردند; او هم ابوموسى را برداشت. اما ابوموسى یکى از اصحاب پیامبر و یکى از خواص و یکى از بزرگان است; این وضع اوست! مثال سوم. (سعدبن ابى وقّاص) حاکم کوفه شد. او از بیت المال قرض کرد. در آن وقت، بیت المال دست حاکم نبود. یک نفر را براى حکومت و اداره امور مردم مى گذاشتند، یک نفر را هم رییس دارایى مى گذاشتند، که او مستقیم به خود خلیفه جواب مى داد. حاکم در کوفه، (سعدبن ابى وقّاص) بود; رییس بیت المال، (عبداللّه بن مسعود) بود، که از صحابه خیلى بزرگ و عالى مقام بود. او از بیت المال، مقدارى قرض کرد ـ حالا چند هزار دینار، نمى دانم ـ بعد هم ادا نکرد و نداد. (عبداللّه بن مسعود) آمد مطالبه کرد; گفت پول بیت المال را بده. (سعدبن ابى وقّاص) گفت که ندارم. بینشان حرف شد; بنا کردند باهم جار و جنجال کردن. جناب (هاشم بن عروة بن ابى وقّاص) ـ که از اصحاب امیرالمؤمنین و مرد خیلى بزرگوارى بود ـ جلو آمد و گفت بد است، شما هر دو از اصحاب پیامبرید، مردم به شما نگاه مى کنند، جنجال نکنید; بروید قضیه را به گونه یى حل کنید. (عبداللّه مسعود) که دید نشد، بیرون آمد، او به هر حال مرد امینى است. رفت عده یى از مردم را دید و گفت بروید این اموال را از داخل خانه اش بیرون بکشید. معلوم مى شود که اموال بوده است. به (سعد) خبر دادند; او هم عده دیگر را فرستاد و گفت بروید و نگذارید. به خاطر این که (سعد بن ابى وقّاص)، قرض خودش به بیت المال را نمى داد، جنجال بزرگى به وجود آمد. حالا (سعدبن ابى وقّاص) از اصحاب شوراست; در شوراى شش نفره، یکى از آن هاست; بعد از چند سال، کارش به این جا رسید. ابن اثیر مى گوید: (فکان أوّل مانَزَعَ به بینَ أهل الکوفة)(12); این اول حادثه یى بود که بین مردم کوفه اختلاف شد; به خاطر این که یکى از خواص، در دنیاطلبى این طور پیش رفته است و از خود بى اختیارى نشان مى دهد. ماجراى دیگر. مسلمانان به افریقیه رفتند ـ یعنى همین منطقه تونس و مغرب و این ها ـ و آن جا را فتح کردند وغنایم را بین مردم و نظامیان تقسیم کردند. خمس غنایم را باید به مدینه بفرستند. درتاریخ ابن اثیر دارد که خمس زیادى بوده است.(13) البته در این جایى که این را نقل مى کند، آن نیست; اما در جاى دیگرى که داستان همین فتح را مى گوید، خمس مفصّلى بوده که به مدینه فرستاده است. خمس که به مدینه رسید، (مروان بن حَکَم) آمد: و گفت همه اش را به پانصد هزار درهم مى خرم; به او فروختند!(14) اولاً پانصد هزار درهم، پول کمى نبود; ثانیاً آن اموال، خیلى بیش از این ها بود; که یکى از چیزهایى که بعدها به خلیفه ایراد مى گرفتند، همین حادثه بود. البته خلیفه عذر مى آورد و مى گفت این رحم من است; من صله رحم مى کنم، و چون وضع زندگى اش هم خوب نیست، مى خواهم به او کمک کنم. بنابراین، خواص در مادیات غرق شدند. ماجراى بعدى. (استعمل الولید بن عقبة بن أبی معیط على الکوفة).(15) (ولیدبن عقبة) را ـ همان ولیدى که باز شما او را مى شناسید که حاکم کوفه بود ـ بعد از (سعدبن ابى وقّاص) به حکومت کوفه گذاشت. او هم از بنى امیّه و از خویشاوندان خلیفه بود. وقتى که وارد شد، همه تعجب کردند; یعنى چه؟ آخر این آدم، آدمى است که حکومت به او بدهند؟! چون ولید، هم به حماقت معروف بود، هم به فساد! این ولید، همان کسى است که آیه شریفه (إن جاءَکم فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)(16)، درباره اوست. قرآن اسم او را (فاسق) گذاشته است; چون خبرى آورد و عده یى در خطر افتادند; و بعد آیه آمد که (إن جاءکم فاسقٌ بنبأٍ فَتَبَیَّنُوا); اگر فاسقى خبرى آورد، بروید تحقیق کنید; به حرفش گوش نکنید. آن فاسق، همین (ولید) بود. این متعلّق به زمان پیامبر است. معیارها و ارزش ها و جابه جایى آدم ها را ببینید. این آدمى که در زمان پیامبر، در قرآن به نام (فاسق) آمده بود، همان قرآن را هم مردم، هر روز مى خواندند، حالا در این جا حاکم شده است! هم (سعدبن ابى وقّاص) تعجب کرد، هم (عبداللّه بن مسعود) تعجب کرد! (عبداللّه بن مسعود) وقتى چشمش به او افتاد، گفت من نمى دانم تو بعد از این که ما از مدینه آمدیم، آدم صالحى شدى ـ عبارتش این است: (ماأدری أصلحتَ بعدَنا أم فَسَدَ النّاسُ)(17) ـ یا نه، تو سالم نشدى، مردم فاسد شدند که مثل تویى را به عنوان امیر به شهرى فرستادند! (سعد بن ابى وقّاص) هم تعجب کرد; منتها از بُعد دیگرى.گفت: (أکِسْتَ بعدَنا أم حمقنا بعدک); تو که آدم احمقى بودى، حالا آدم باهوشى شده یى،یا ما این قدر احمق شدیم که تو بر ما ترجیح پیدا کرده یى؟! ولید در جوابش گفت: (لاتجزعن أبا إسحاق); ناراحت نشو (سعدبن ابى وقاص)، (کل ذلک لم یکن); نه ما زیرک شدیم، نه تو احمق شدى; (وإنّما هو المُلْک); مسأله، مسأله پادشاهى است! تبدیل حکومت الهى ـ خلافت و ولایت ـ به پادشاهى، خودش داستان عجیبى است. (یَتَغَدَّاهُ قومٌ و یَتَعَشَّاهُ آخَرُونَ); یکى امروز متعلق به اوست، یکى فردا متعلق به اوست; دست به دست مى گردد. (سعد بن ابى وقّاص)، بالأخره صحابى پیامبر بود.این حرف براى او خیلى گوشخراش بود که مسأله، پادشاهى است. (فقال سعد: أراکم جَعَلْتُمُوها مُلْکاً); مى بینیم که شما قضیه خلافت را به پادشاهى تبدیل کرده اید! یک وقت جناب عمر، به جناب سلمان گفت: (أَمَلِکُ أنا أم خلیفة؟); به نظر تو، من پادشاهم،یا خلیفه؟ سلمان، شخص بزرگ و بسیار معتبرى بود، از صحابه عالى مقام و نظر و قضاوت او خیلى مهم بود; لذا عمر در زمان خلافت، به او این حرف را گفت. (قال له سلمان)، سلمان در جواب گفت: (إن أنت جَبَیْتَ من أرض المسلمین درهماً أو أقلّ أو أکثر); اگر تو از اموال مردم یک درهم، یا کمتر از یک درهم، یا بیشتر از یک درهم بردارى، (وَوَضعْتَهُ فی غیرِ حقّه) ـ نه این که براى خودت بردارى ـ در جایى که حق آن نیست، آن را بگذارى، (فأنْتَ مَلِکٌ لاخلیفة); پادشاه خواهى بود، و دیگر خلیفه نیستى. او معیار را بیان کرد. در روایت (ابن اثیر) دارد که (فَبَـکی عمر)(18); عمر گریه کرد. موعظه عجیبى است. مسأله، مسأله خلافت است. ولایت، یعنى حکومتى که همراه با محبت، همراه با پیوستگى با مردم و همراه با عاطفه نسبت به آحاد مردم است، فقط فرمانروایى و حکمرانى نیست; اما پادشاهى معنایش این نیست و به مردم کارى ندارد. پادشاه، یعنى حاکم و فرمانروا; هرکار خودش بخواهد، مى کند. این ها مال خواص بود. خواص درمدت این چند سال، کارشان به این جا رسید. البته این مربوط به زمان خلفاى راشدین است که مواظب و مقیّد بودند، اهمیت مى دادند، پیامبر را سال هاى متمادى درک کرده بودند، هنوز فریاد پیامبر در مدینه طنین انداز بود و کسى مثل على بن ابى طالب در آن جامعه حاضر بود. بعد که قضیه منتقل به شام شد، دیگر مسأله از این حرف ها بسیار گذشت. این نمونه هاى کوچکى از خواص است. البته اگر کسى درهمین تاریخ (ابن اثیر)، یا در بقیه تواریخ معتبردرنزد همه برادران مسلمان ما جستجو کند، هزارها نمونه ـ نه صدها نمونه ـ از این قبیل هست. طبیعى است که وقتى عدالت نباشد، وقتى عبودیت خدا نباشد، جامعه پوک مى شود; آن وقت ذهن ها هم خراب مى شود. یعنى در آن جامعه یى که مسأله ثروت اندوزى و گرایش به مال دنیا و دل بستن به حطام دنیا به این جاها مى رسد، در آن جامعه کسى هم که براى مردم،معارف مى گوید، (کعب الاحبار)است; یهودى تازه مسلمانى که پیامبر را هم ندیده است! او در زمان پیامبر مسلمان نشده است، زمان ابى بکر هم مسلمان نشده است; زمان عمر مسلمان شد،و زمان عثمان هم از دنیا رفت. بعضى مى گویند (کعب الاخبار)، که غلط است; (کعب الاحبار) است. احبار، جمع حبر است. حبر،یعنى عالم یهود. این کعب، یعنى آن قطب علماى یهود بود، که آمد مسلمان شد; بعد بنا کرد راجع به مسایل اسلامى حرف زدن. او در مجلس جناب عثمان نشسته بود که جناب ابوذر وارد شد; چیزى گفت که ابوذر عصبانى شد و گفت: تو حالا دارى براى ما از اسلام و احکام اسلامى سخن مى گویى؟! ما این احکام را خودمان از پیامبر شنیده ایم. وقتى معیارها از دست رفت، وقتى ارزش ها ضعیف شد، وقتى ظواهر پوک شد، وقتى دنیاطلبى و مال دوستى بر انسان هایى حاکم شد که یک عمر با عظمت گذرانده بودند و سال هایى را بى اعتنا به زخارف دنیا سپرى کردند و توانستند آن پرچم عظیم را بلند بکنند، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنین کسى سررشته دار امور معارف الهى و اسلامى مى شود; کسى که تازه مسلمان است و هرچه خودش بفهمد مى گوید ـ نه آن چه که اسلام گفته است ـ آن وقت بعضى مى خواهند حرف او را بر حرف مسلمانان سابقه دار مقدم کنند! این مربوط به خواص است; آن وقت عوام هم که دنباله رو خواصند. وقتى خواص به سَمتى رفتند، عوام مردم هم دنبال آن ها حرکت مى کنند. بزرگ ترین گناه انسان هاى ممتاز و برجسته، اگر انحرافى از آن ها سربزند، این است که انحراف آن ها موجب انحراف بسیارى از مردم مى شود. وقتى دیدند سدّها شکست، وقتى دیدند کارها بر خلاف آن چه که زبان ها مى گوید، جریان دارد، و بر خلاف آن چه که از پیامبر نقل مى شود، رفتار مى گردد، آن ها هم آن طرف حرکت مى کنند. حالا یک ماجرا هم از عامه مردم. حاکم بصره، به خلیفه در مدینه نامه نوشت که مالیاتى که از شهرهاى مفتوح مى گیریم، بین مردم خودمان تقسیم مى کنیم; اما در بصره کم است، مردم زیاد شده اند; اجازه مى دهید که دو شهر اضافه کنیم. مردم کوفه که شنیدند حاکم بصره براى مردم خودش خراج دو شهر را از خلیفه گرفته است، این ها هم سراغ حاکمشان آمدند. حاکمشان که بود؟ (عمار بن یاسر); مرد ارزشى، آن که مثل کوهى استوار ایستاده بود. البته از این قبیل هم بودند ـ کسانى که تکان نخوردند ـ اما زیاد نبودند. پیش عمار یاسر آمدند و گفتند تو هم براى ما این طور بخواه، و دوشهر هم تو براى ما بگیر. عمار گفت: من این کار را نمى کنم. بنا کردند به عمار حمله کردن و بدگویى کردن. نامه نوشتند، خلیفه او را عزل کرد! شبیه این براى ابوذر و دیگران اتفاق افتاد. شاید خود(عبداللّه بن مسعود) یکى از همین افراد بود. وقتى که رعایت این سررشته ها نشود، جامعه از لحاظ ارزش ها پوک مى شود. عبرت، این جاست. عزیزان من!انسان این تحوّلات اجتماعى را دیر مى فهمد; باید مراقب بود. تقوا یعنى این. تقوا یعنى آن کسانى که حوزه حاکمیتشان، شخص خودشان است، مواظب خودشان باشند. آن کسانى هم که حوزه حاکمیتشان از شخص خودشان وسیع تر است،هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب دیگران باشند. آن کسانى که در رأسند، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب کلّ جامعه باشند که به سمت دنیاطلبى، به سمت دل بستن به زخارف دنیا و به سمت خودخواهى نروند. این معنایش آباد نکردن جامعه نیست، جامعه را آباد کنند و ثروت هاى فراوان به وجود بیاورند; اما براى شخص خودشان نخواهند، این بد است. هرکس بتواند جامعه اسلامى را ثروتمند کند و کارهاى بزرگى انجام دهد، ثواب بزرگى کرده است. این کسانى که بحمداللّه توانستند در این چند سال، کشور را بسازند و پرچم سازندگى را در این کشور بلند کنند، کارهاى بزرگى را انجام بدهند، کارهاى خیلى خوبى کرده اند; این ها دنیاطلبى نیست. دنیاطلبى آن است که کسى براى خود بخواهد; براى خود حرکت بکند; از بیت المال یا غیر بیت المال، به فکر جمع کردن براى خود بیفتد; این بد است. باید مراقب باشیم. همه باید مراقب باشند که این طور نشود. اگر مراقبت نباشد، آن وقت جامعه همین طور به تدریج از ارزش ها تهیدست مى شود و به نقطه یى مى رسد که فقط یک پوسته ظاهرى باقى مى ماند. ناگهان یک امتحان بزرگ پیش مى آید ـ امتحان قیام ابا عبداللّه ـ آن وقت این جامعه در آن امتحان، مردود مى شود! گفتند که به تو حکومت رى را مى خواهیم بدهیم. ریِ آن وقت، یک شهر بسیار بزرگ پُر فایده بود. حاکمیت هم مثل استاندارى امروز نبود. امروز،استاندارهاى ما یک مأمور ادارى هستند; حقوقى مى گیرند و همه اش زحمت مى کشند. آن زمان این طورى نبود; کسى که مى آمد حاکم شهرى مى شد، یعنى تمام منابع درآمد این شهر، در اختیار او بود، یک مقدار هم باید براى مرکز بفرستد، بقیه اش هم در اختیار خودش بود، هر کار مى خواست، مى توانست بکند، لذا خیلى برایشان اهمیت داشت. بعد گفتند که اگر به جنگ حسین بن على نروى، از حاکمیت رى خبرى نیست. این جا یک آدم ارزشى،یک لحظه فکر نمى کند; مى گوید مرده شویِ رى را ببرند; رى چیست؟ همه دنیا را هم به من بدهید، من به حسین بن على اخم هم نمى کنم، من به عزیز زهرا، چهره هم درهم نمى کشم; من بروم حسین بن على و فرزندانش را هم بکشم که مى خواهید به من رى بدهید؟! آدمى که ارزشى باشد، همین است; اما وقتى که درون تهى است، وقتى که جامعه، جامعه دور از ارزش هاست، وقتى که آن خطوط اصلى در جامعه ضعیف شده است، دست و پا مى لرزد; حالا حداکثر یک شب هم فکر مى کند. خیلى حِدّت کردند، یک شب تا صبح مهلت گرفتند که فکر کنند. اگر یک سال هم فکر کرده بود، باز هم این تصمیم را گرفته بود; این فکر کردنش ارزشى نداشت. یک شب فکر کرد، بعد گفت بله، من ملک رى را مى خواهم! البته خداى متعال همان را هم به او نداد. آن وقت عزیزان من! فاجعه کربلا پیش مى آید. دراین جا یک کلمه راجع به تحلیل حادثه عاشورا بگویم و فقط اشاره یى بکنم. کسى مثل حسین بن على (ع) که خودش تجسّم ارزش هاست، قیام مى کند، براى این که جلو این انحطاط را بگیرد. چون این انحطاط داشت مى رفت، تا به آن جا برسد که هیچ چیز باقى نماند; که اگر یک وقت مردمى هم خواستند خوب زندگى کنند و مسلمان زندگى کنند، چیزى در دستشان نباشد. امام حسین مى ایستد، قیام مى کند، حرکت مى کند و یک تنه در مقابل این سرعت سراشیب سقوط قرار مى گیرد. البته در این زمینه، جان خودش، جان عزیزانش، جان على اصغرش، جان على اکبرش و جان عباسش را فدا مى کند; اما نتیجه مى گیرد. (وأنا من حسین) یعنى این پیامبر، زنده شده حسین بن على است. آن روى قضیه، این بود; این روى سکه، حادثه عظیم و حماسه پُرشور و ماجراى عاشقانه عاشوراست، که واقعاً جز با منطق عشق و با چشم عاشقانه، نمى شود قضایاى کربلا را فهمید. باید با چشم عاشقانه نگاه کرد، تا فهمید حسین بن على در این ـ تقریباً ـ یک شب و نصف روز، یا حدود یک شبانه روز ـ از عصر تاسوعا تا عصر عاشورا ـ چه کرده و چه عظمتى آفریده است; لذاست که در دنیا باقى مانده است و تا ابد هم خواهد ماند. خیلى تلاش کردند که حادثه عاشورا را به فراموشى بسپارند; اما نتوانستند…(19). پی نوشت: 1. مائدة (5) آیه 54. 2. بقرة (2) آیه 222. 3. آل عمران (3) آیه 31. 4. شورى (42) آیه 23. 5. بقرة(2) آیه 40. 6. نساء(4) آیه 69. 7. بحار الأنوار، ج42، ص223، ح32. 8. الکامل، ج3، ص167. 9. همان، ج3، ص114. 10. همان، ج3، ص138. 11. همان، ج3، ص99. 12. همان، ج3، ص82. 13. همان، ج3، ص90. 14. همان، ج3، ص91. 15. همان، ج3، ص82. 16. حجرات (49) آیه 6. 17. الکامل، ج3، ص83. 18. همان، ج3، ص59. 19. روزنامه جمهورى اسلامى،19 اردیبهشت 1377. منبع : فصلنامه مشکوة شماره 53

                   

اخبار

وزارت بهداشت ایران آخرین آمار ابتلا به ایدز را اعلام کرد .
 وزارت بهداشت ایران ، آخرین آمار مبتلایان به ویروس ایدز را تا پایان آذر سال ۱۳۸۷  ، هجده هزار و ۸۸۱ نفر اعلام کرد.

a۰۲۴۵۹۳۲.jpg
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز ،  بر اساس اعلام وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایران  تا پایان سه ماهه سوم امسال در مجموع ۱۸ هزار و ۸۸۱ نفر در ایران به ویروس ایدز مبتلا شده‌اند که ۵/۹۳ درصد این افراد مرد و ۵/۶ درصد آنان زن هستند، از این تعداد هزار و ۷۳۰ نفر به بیماری ایدز مبتلا شدند و ۲ هزار و ۹۴۵ دیگر از این افراد فوت کرده‌اند.
بر اساس این گزارش ۶/۳۹ درصد مبتلایان به ویروس ایدز در ایران در گروه سنی ۲۵ تا ۳۴ سال بودند که بیشترین گروه سنی مبتلایان را تشکیل می‌دهد.
علل ابتلا به بیماری ایدز نیز در بین کل مواردی که از سال ۱۳۶۵ از این بیماری در ایران شناسایی شده است، تزریق با وسایل مشترک و آلوده با ۳/۶۹درصد در مقام اول است و بعد از آن رابطه جنسی با ۸درصد، خون و فرآورده‌های خونی آلوده با ۳/۱درصد و انتقال از مادر به جنین با ۶/۰ درصد در رتبه‌های بعد قرار دارند همچنین راه انتقال ۸/۲۰ درصد مبتلایان نیز هنوز ناشناخته است.
در بین افرادی که در سال ۸۷ به ویروس ایدز مبتلا و شناسایی شده‌اند، ۶/۷۸ درصد از طریق اعتیاد تزریقی، ۸/۱۱ درصد رابطه جنسی، ۶/۰درصد مادر به جنین عامل انتقال بیماری بوده است و در ۹درصد موارد نیز علل ابتلا نامشخص مانده است، هیچ موردی از ابتلا به این بیماری از راه خون و فرآورده خونی نیز در سال ۸۷ گزارش نشده است.

اخبار

خبرگزاری دانشجویان ایران - تهران
سرویس: بهداشت و درمان - عمومی

اولین پیوند کبد در بیمارستان طالقانی تهران روز گذشته توسط تیم جراحی پیوند اعضا و تیم بیهوشی این بیمارستان انجام شد.

به گزارش سرویس بهداشت و درمان ایسنا، نارسایی پیشرفته کبد از امراض کشنده‌ای است که با انجام پیوند کبد کاملا قابل درمان شده است و بیماران ناتوان با این عمل و جایگزینی کبد از بین رفته با یک کبد طبیعی به زندگی سالم و بانشاط دست می‌یابند. امروز هزاران بیمار در مملکت ما به دلیل این بیماری مهلک جان خود را از دست می‌دهند در حالی که با دسترسی به پیوند کبد می‌توانند سلامت خود را بازیافته و با شرایط طبیعی به عنوان عضو خانواده و فرد مفید اجتماع به زندگی خود ادامه دهند.

اولین بخش پیوند کبد در ایران در چندین سال قبل در دانشگاه علوم پزشکی شیراز آغاز به کار کرد، ولی با وجود موفقیت تحسین برانگیز و فعالیت چشمگیر، به دلیل کثرت بیماران، تعداد قابل توجهی در فهرست انتظار مانده و جان خود را از دست می‌دهند و همین مسئله در مورد مراکز معدود دیگر نیز صادق بوده است.

در پاسخ به نیاز شدید بیماران و در جهت افزایش کیفیت خدمات ارائه شده به مردم از دو سال قبل، مقدمات انجام پیوند کبد در بخش پیوند اعضاء بیمارستان آیت الله طالقانی دانشگاه شهید بهشتی به تدریج فراهم شد و با حمایت وزیر بهداشت و درمان و رییس دانشگاه و مسولان بیمارستان و همکاران بخش تحقیقات گوارش، پس از تجهیز کامل کار خود را آغاز کرد و اولین پیوند کبد بیمارستانی طالقانی با موفقیت توسط تیم جراحی پیوند اعضا و تیم بیهوشی این بیمارستان توسط دکتر سیدمحمدرضا نجات الهی و زیرنظر دکتر ایرج فاضل رییس بخش پیوند اعضا این بیمارستان در ششم بهمن ماه 1387 به انجام رسید.

انتهای پیام

کد خبر: 8711-03863

    اخبار

    خبرگزاری دانشجویان ایران - تهران
    سرویس: بهداشت و درمان - خانواده

    هشتم بهمن ماه، روز جهانی کمک به جذامیان نامیده شده است. از میان بیماری‌های باستانی، جذام از قدیمی‌ترین و پرآوازه‌ترین بیماری‌هاست. روز جهانی جذام درحالی فرا می‌رسد که این بیماری تقریبا در سراسر جهان، رخت از یادها بسته و کرکره جذام خانه‌ها پایین کشیده است. بر اساس تعریف سازمان جهانی بهداشت زمانی که شیوع یک بیماری در کشوری به یک در هر ده هزار مورد برسد، آن بیماری حذف شده تلقی می‌شود. به گفته کارشناسان ایران سال‌هاست که به این عدد رسیده است. تعداد موارد کشف شده جذام در ایران در سال 1370، 191 مورد بوده که در سال 1386 شیوع این بیماری به 37 نفر کاهش یافته است.

    به گزارش ایسنا، جذام روزی بیماری فقر خوانده می‌شد؛ امروز نیز این روند حفظ شده و با وجود تکنیک‌های جدید تشخیص و درمان حتمی، کشورهای فقیرنشین و محروم از امکانات پیشرفته بهداشتی - درمانی هنوز هم با جذام دست به گریبان هستند. آنچه که در این بیماری اهمیت دارد، آغاز سریع درمان است.

    جذام در طول تاریخ بیش از هر بیماری دیگری وحشت و انزوای مبتلایان و اطرافیان آنها را به دنبال داشت. امروز هم با وجود تاکید متخصصان به درمان صد درصد این بیماری، باز هم نشانه‌هایی از انگ و وحشت عموم جامعه نسبت به جذام دیده می‌شود. همچنین باید گفت که برخلاف تصور عموم، انتقال این بیماری نیازمند تماس مداوم و نزدیک با فرد ناقل است. انگی که به این بیماری زده شده از جمله موانع بر سر راه ریشه‌کنی قطعی این بیماری محسوب می‌شود؛ چرا که ممکن است مبتلایان به آن به نوعی خود را از نظرها دور داشته و مخفی شوند.

    دکتر محمد شیزرپور، متخصص پوست و محقق مرکز آموزش و پژوهش بیماری‌های پوست و جذام وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تهران، در گفت و گو با خبرنگار بهداشت و درمان ایسنا، جذام را نوعی بیماری مزمن دانست که با عامل باکتری بوجود می‌آید و در صورت عدم درمان به موقع بروز آسیب‌های جدی و دائمی را به دنبال دارد.

    وی با بیان این که عدم درمان به موقع جذام، آسیب‌های جدی به پوست، اعصاب، دست و پا وچشم را سبب می‌شود؛ می‌گوید: پوست و اعصاب مهم‌ترین مکان‌هایی هستند که گرفتار این بیماری می‌شوند؛ هر چند که سایر اندام‌های بدن هم از این بیماری مصون نیستند. از آنجا که عصب اعضای درگیر در این بیماری از بین می‌رود، بیمار آسیب دیدگی و سوختگی حاصل از بیماری را احساس نمی‌کند و ضایعه حاصله ممکن است به زخم تبدیل شود.

    افراد معمولی هنگام تماس با جسم داغ سریع عکس‌العمل نشان داده و خود را از منبع گرما دور می‌کنند این در حالی است که به گفته دکتر شیزرپور بیمار جذامی به دلیل از دست دادن حس و اعصاب خود، گرما را متوجه نشده و به سوختگی‌هایی مبتلا می‌شود که نتیجه این سوختگی‌ها هم زخم در اندام‌هاست. این زخم‌ها می‌تواند پیشرفت کرده و در صورت عدم درمان منجر به آسیب‌های دایمی به اندام‌ها شوند. از طرف دیگر جذام ممکن است به صورت فلج ماهیچه و فلج عضلات خود را نشان دهد.

    بیش از 95 درصد جامعه نسبت به جذام مصون هستند

    برخلاف تصور عموم که این بیماری را مسری خوانده و به شدت از مبتلایان وحشت دارند، جذام چندان مسری نبوده و انتقال آن نیازمند تماس مداوم با فرد مبتلاست. این متخصص پوست در این باره می‌گوید: انتقال جذام به صورت مستقیم، از انسان به انسان و از طریق ترشحات تنفسی صورت می‌گیرد. سرایت این بیماری نیازمند دوره تماس طولانی است. همچنین برای مبتلا شدن به این بیماری وجود استعداد ژنتیکی لازم است. به این ترتیب همه افراد نمی‌توانند به آن مبتلا شوند. بیش از 95 درصد افراد جامعه در مقابل جذام مصون هستند. همچنین جذام می‌تواند هر دو جنس زن و مرد را گرفتار کند. دوره نهفتگی این بیماری طولانی و میان پنج تا سه سال است. به این ترتیب باکتری جذام چند سال پس از ورود به بدن خود را نشان می‌دهد. جذام خطر مرگ ندارد؛ این در حالی است که در صورت عدم درمان فرد را به معلولیت‌هایی دچار می‌کند.

    جذام صد در صد قابل درمان

    درمان رایگان جذام در کلیه مراکز بهداشتی درمانی کشور

    جذام در زمان‌های دور به علت کمبود امکانات تشخیصی - درمانی عوارض غیرقابل جبرانی را به جا می‌گذاشت. اگرچه جذام بیماری تاریخی با عوارض نامطلوب بوده و از سابقه طولانی برخوردار است؛ اما در حال حاضر صد در صد قابل درمان است. دکتر شیزرپور نیز بر این امر صحه گذاشته و می‌گوید: در حال حاضر روش دارویی بسیار موثری برای درمان جذام وجود دارد که صد در صد بیماری را درمان می‌کند. در صورت تشخیص به موقع بیماری، بیمار در مراحل اولیه کاملا بهبود می‌یابد. درمان دارویی جذام به صورت رایگان در تمام مراکز بهداشتی درمانی در اختیار بیماران قرار می‌گیرد.

    ادغام تشخیص و درمان جذام در شبکه‌های بهداشتی

    در زمان‌های دور مبتلایان به جذام از دیگر بیماران جدا شده و در مکان‌هایی با عنوان "جذام خانه" و به صورت متمرکز تحت درمان قرار می‌گرفتند. مکان‌هایی که امروز نامی از آنها شنیده نمی‌شود و حتی اذهان نسل جدید با این واژه بیگانه است. دکتر شیزرپور در این باره می‌گوید: در گذشته درمان جذام به صورت متمرکز صورت می‌گرفت و مکان‌هایی به نام جذام خانه برای مبتلایان در نظر گرفته شده بود. سازمان بهداشت جهانی تصمیم بر جمع کردن مراکز جذام خانه و ادغام تشخیص و درمان جذام در سیستم‌های بهداشتی - درمانی گرفت. در ایران نیز از سال 1370 این امر انجام شد و سازمان مبارزه با جذام به تدریج حذف شده و تشخیص و درمان جذام را در شبکه‌های بهداشتی ادغام کردند؛ چرا که شبکه‌های بهداشتی درمانی در همه نقاط کشور حتی دورترین روستاها هم در دسترسند. این در حالی است که سازمان جذام این امکان را نداشت. علاوه بر آن نوعی داغ اجتماعی در این بیماری وجود داشت؛ به این ترتیب که افراد از ترس طرد شدن از جامعه به جذام خانه‌ها مراجعه نمی‌کردند.

    شیوع 01/0 در ده هزار نفری جذام در ایران

    جذام که روزی "خوره" نامیده می‌شد و جوامع از جمله سازمان بهداشت جهانی را در تب و تاب و چاره‌اندیشی انداخته و آنها را با چالش‌هایی روبرو کرده بود، امروز با کاهش شیوع بیماری از ذهن‌ها حتی اذهان پزشکان هم دور مانده و کمتر سخنی از آن شنیده می‌شود. بر این اساس تشخیص موارد جدید مبتلایان این بیماری می‌تواند به تاخیر بیفتد. دکتر شیزرپور در این باره می‌گوید: در حال حاضر شیوع جذام در ایران بسیار کاهش یافته و تقریبا بروز آن بسیار نادر شده است. طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی زمانی که شیوع بیماری در کشوری به یک در هر ده هزار مورد برسد بیماری حذف شده تلقی می‌شود. ایران سال‌هاست که به این عدد رسیده است. در حال حاضر شیوع جذام در ایران 01/0 در هر ده هزار نفر است. تعداد موارد کشف شده جذام در سال 1370 که جذام در شبکه‌های بهداشتی – درمانی ادغام شد 191 مورد گزارش شده که در سال 1386 شیوع این بیماری به 37 نفر کاهش یافت. در مجموع 37 مورد جدید جذام در ایران شناسایی شده که از این تعداد 33 مورد ایرانی و 4 مورد را افغانی‌ها تشکیل داده‌اند. این موارد در حال حاضر تحت درمان هستند.

    وی به تاخیر افتادن تشخیص بیماری را از جمله مشکلات امروزی جذام می‌داند و می‌گوید: از آنجا که در ایران شیوع جذام بسیار کاهش یافته و حتی از مرحله حذف هم گذشته، اکثر پزشکان این بیماری فراموش کرده‌اند. به این ترتیب معدود بیمارانی هم که وجود دارند بسیار دیر تشخیص داده می‌شوند. بنابراین اگر عوارضی از این بیماری ایجاد شود به دلیل همین تشخیص دیرهنگام است.

    جذام روزی به بیماری فقر شهرت داشت. این در حالی است که امروز هم با وجود شعارهای رنگارنگ سازمان‌های بین‌المللی و ادعای صرف هزینه‌های کلان در کنترل بیماری‌ها باز هم جذام در ملت‌های فقیر به دلیل عدم برخورداری از ابزارهای تشخیصی و درمانی مطلوب، شایع است. دکتر شیزرپور در این باره می‌گوید: در حال حاضر جذام در مناطق فقیری مانند هند، نپال و برزیل همچنان با شیوع بالا همراه است. علت آن است که در مناطق فقیر امکانات تشخیصی و درمانی مناسبی در این بیماری وجود ندارد. این در حالی است که در مناطق مرفه‌نشین بیماران سریع تشخیص داده شده و درمان می‌شوند.

    وی می‌افزاید: درمان سه دارویی شامل سه عدد آنتی بیوتیک و به مدت یک سال برای درمان جذام به کار گرفته می‌شود که از سال 1979 توسط سازمان بهداشت جهانی به صورت رایگان در اختیار همه کشورها قرار گرفت. از سال 1979 که آغاز درمان چند دارویی جذام در سراسر دنیا بود تا سال 1990 شیوع بیماری در دنیا به میزان 90 کاهش یافت. بنایران دیگر نیازی به تهیه واکسن در مقابله با جذام نبود. به این ترتیب برنامه‌های سازمان بهداشت جهانی برای تهیه واکسن بیماری جذام کنار گذاشته شد؛ چرا که بهترین راه کنترل جذام، تشخیص و درمان به موقع است. به این ترتیب چرخه انتقال بیماری قطع و شیوع آن در جوامع کاهش می‌یابد.

    دکتر شیزرپور با اشاره به مشکلات کنونی بیماران مبتلا به جذام می‌افزاید: در حال حاضر تعداد معدودی از بیماران از ادامه درمان به دلیل ترس از عوارض دارویی و طولانی بودن دوره درمان امتناع می‌کنند. این در حالی است که داروها تقریبا بدون عارضه بوده و ایمن هستند. تداوم وجود داغ اجتماعی ناشی از جذام در اذهان عمومی جامعه، تردد مهاجرین خارجی به ویژه افاغنه و همچنین فراموش شدن بیماری در ذهن پزشکان به علت کاهش شیوع بیماری از دیگر مشکلات کنونی در شناسایی و درمان بیماران است.

    دکتر شیزرپور در رابطه با علائم بروز جذام به ایسنا، می‌گوید: معمولا جذام با گروهی از علائم پوستی و حسی خود را نشان می‌دهد. ضایعات پوستی ناشی از جذام بسیار متنوعند که می‌تواند شامل لکه‌های سفید، قرمز و خشکی پوست باشد. اما این ضایعه‌های پوستی برخلاف دیگر ضایعات پوستی شایع، حس یا علامت دیگری مانند خارش ندارند.

    هر چند در سال‌های دور بیماری‌های دیگری مانند سل و طاعون نیز شایع بودند؛ اما این بیماری‌های عفونی، فرد مبتلا را از بین می‌بردند و ظاهر بیماران تحت تاثیر قرار نمی‌گرفت. این در حالی است که جذام خطر مرگ نداشته اما فرد را معلول و شکل ظاهری وی را از بین می‌برد. به همین علت تصور ناخوشایندی از بیماری در اذهان عموم ملت‌ها شکل گرفت. متاسفانه هنوز هم داغ اجتماعی ناشی از جذام در جوامع وجود دارد. امروزه با وجود درمان صد در صد جذام و چه بسا درمانی بسیار راحت‌تر از سایر بیماری‌ها، لازم است تصورات ذهنی قدیمی جذام از خاطره‌ها پاک شود.

    انتهای پیام

    کد خبر: 8711-03919

    بیماری دیسک کمر

    بیماری دیسک کمر یکی از بیماری‌های ناتوان کننده‌ای است که متاسفانه امروزه شیوع بالایی پیدا کرده است و بسیاری افراد از ابتلا به آن رنج می‌برند. از طرفی با وجود گسترش وسیع علم پزشکی، روش‌های تشخیص و درمانی جدید و موثری برای آن پیدا نشده است و بی‌توجهی به آن و پیشرفت بیماری می‌تواند عواقب ناخوشایندی به دنبال داشته است.

    پای صحبت دکتر فرزین هاشمیان، متخصص و جراح مغز و اعصاب و ستون فقرات می‌نشینیم تا با این بیماری به طور کامل آشنا شویم.

    آقای دکتر لطفا بفرمایید بیماری دیسک کمر چیست؟

    در حالت کلی منظور از بیماری دیسک کمر، در رفتگی با بیرون زدگی قسمت مرکزی یا هسته دیسک می‌باشد که با پارگی‌های کوچکی که به‌صورت شیارهای باریکی در اطراف آن، کم‌کم ایجاد می‌شود همراه است. این بیرون زدگی‌ها و دررفتگی‌ها روی ریشه‌های عصبی پشت این دیسک فشار می‌آورند و باعث ایجاد درد و سایر عوارض می‌شوند.

    عوامل ایجاد کننده بیماری دیسک کمر یا پارگی یا بیرون زدگی دیسک کمر چیست؟

    در ایجاد بیماری دیسک کمر عوامل زمینه‌ای مانند ژنتیک مطرح می‌باشد ولی اصولا بیرون زدگی و پاره‌ شدن دیسک در اثر استفاده ناصحیح از مهره‌ها و طرز رفتار ناصحیحی است که افراد با بدن خود انجام می‌دهند. در حیوانات چهارپا اصولا چیزی به نام پارگی دیسک کمر نداریم و این بیماری بهایی می‌باشد که انسان برای راست ایستادنش می‌‌پردازد. به علت فشاری که برآیند نیروهای وزن آدم روی مرکز ثقل وارد می‌کند و فشاری که روی آن ناحیه از مهره‌های تحتانی کمر وارد می‌شود، ستون فقرات بار بیش‌تری را نسبت به سایر قسمت‌ها تحمل می‌کند و علت این که ما بیش‌تر بیماری‌های دیسک را در این نواحی می‌بینیم همین می‌باشد. شایع‌ترین محل درگیری دیسک کمری در کشور ایران مهره‌های 4 و 5 و در کشورهای اروپایی معمولا مهره‌های 5 کمری و یکم خاجی می‌باشد و این تقاوت به علت نوع استخوان بندی می‌باشد. در ایران به طور معمول لگن‌ها برجسته‌تر هستند، ولی در اروپا لگن‌ها صاف‌تر می‌باشند.

    آسیب مهره های کمر

    پاره شدن دیسک طبق آمارهای موجود در خانم‌ها بیش‌تر است و معمولا در قسمت چپ دیده می‌شود. طرز نشستن، راه رفتن و خوابیدن و نوع بلند کردن اجسام و حمل آن‌ها در ایجاد دیسک کمر بسیار موثر می‌باشد. به عنوان مثال اگر می‌خواهیم کتابی را با خود حمل کنیم، هر چه به بدن نزدیک‌تر نگه داریم فشاری که به دیسک‌ها وارد می‌آید کم‌تر خواهد بود و هر چه دورتر نگه داریم و یا در حالت دولا شدن به سمت جلو، مخصوصا در حالت چرخش، جسم سنگینی را حمل یا جا به‌جا کنیم مانند جا به‌جایی گلدان، امکان آسیب رسیدن به به این قسمت‌ها بیش‌تر می‌یاشد. بنابراین باید سعی شود از این نوع حرکات خودداری شود و اگر مجبور باشید که چیزی را از زمین بلند کنید حتما زانوها را خم کرده و با خم شدن هر دو زانو، آن جسم را کاملا نزدیک به بدنتان بردارید. حتی‌الامکان سعی کنید برای جا به‌جایی اجسام سنگین از وسایل کمکی مثل ریل، چرخ و اهرم استفاده کنید.

    بیماری دیسک کمر بیش‌تر در چه افرادی دیده می‌شود؟ آیا ژنتیک نقش موثری در ایجاد آن دارد یا نه؟

    بیماری دیسک کمر معمولا از دهه سوم به بعد ایجاد می‌شود، البته در زنان جوان، دیسک جوانی هم دیده می‌شود، ولی بسیار نادر است. قابل ذکر است که دیسک جوانی در مهره‌های کمر ایجاد نمی‌شود و در مهره‌های پشتی (قسمت بالای مهره‌های کمری) در اثر ضربه اتفاق می افتد و با توجه به اینکه در حدود سن20 سالگی پدیده پیر شدن برای دیسک وجود ندارد و به اصطلاح دژنره نشده است و از سن 20 سالگی به بعد کم کم آب دیسک‌ها کم می‌شود و امکان شکننده شدن آنها و ترک‌های موجود بیش‌تر می‌شود. هر چه سن بالاتر رود، احتمال پیدا شدن دیسک زیادتر می‌شود.

    عوامل ژنتیکی نیز در پیدایش دیسک مطرح می‌باشد که در مواردی ممکن است تاثیرگذار باشد.

    علایم بیرون زدگی یا پارگی دیسک کمر کدام است؟

    معمولا بیماری دیسک کمر با دردی در ناحیه کمر شروع می‌شود. در مراحل اولیه این درد فقط در کمر ایجاد می‌شود و به جاهای دیگر زیاد انتشار نمی‌یابد و اگر به آن توجه نشود و این فشارها ادامه پیدا کنند، به علت این که قسمت مرکزی مهره‌ها بیرون زدگی پیدا می‌کند و روی ریشه عصب فشار می‌آورد، آزردگی ریشه عصب به وجود می‌آید و به دنبال آن درد و سایر عوارض ایجاد می‌شود. این درد می تواند به باسن، پشت پا تا پایین پا و زانوها و مچ پا و حتی انگشتان امتداد باید قسمت‌های درگیر و میزان و نوع درد و انتشار آن به سطحی که دیسک در رفته است و به محل فشار روی ریشه‌های عصبی بستگی دارد.

    راه‌های تشخیص بیرون زدگی یا پارگی دیسک کمر کدام است؟

    تشخیص در مرحله اول با شرح حال گرفتن از بیمار و معاینه دقیق همراه می‌باشد و در معاینه از روش‌های مختلف استفاده می‌شود که شامل معاینه رفلکس‌ها و معاینه حس و حرکت و حساسیت‌های موضعی و مانورهای خاص می‌باشد. این معاینات معلوم می‌کند که این دیسک فشار را به ریشه‌های عصبی وارد می‌کند یا نه. در مراحل بعدی تشخیص با پاراکلینیک می‌باشد که معمولا شامل آزمایشات مختلف و رادیوگرافی است.

    MRI  بهترین روش تشخیص می‌باشد. با دستگاه MRI نه تنها سطح در رفتگی دیسک، بلکه میزان در رفتگی و میزان فشار وارده به عصب را نیز می‌توان اندازه‌گیری کرد و مجموعه‌ی اعمال بالا به پزشک نشان می‌دهد که آیا بیمار نیاز به عمل جراحی دارد یا نه، و آیا بیمار با روش‌های درمانی غیر تهاجمی مانند فیزیوتراپی و دارو درمانی قابل درمان است یا خیر.

    دکتر فرزین هاشمیان-متخصص و جراح مغز و اعصاب و ستون فقرات

     استادیار دانشگاه علوم پزشکی همدان

    سایت موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان

     |+|   16:6   www.irshafa.ir  |  آرشیو پیام ها

    علت انحنای کمر یا قوز

    علت ایجاد انحنای کمر و یا قوز

    چندین عامل در بروز این وضعیت مؤثر است.

    1.  بد قرار گرفتن  وضعیت بدن بخصوص در هنگام نشستن که غالباً با سعی و کوشش در قرار دادن بدن در وضعیت صحیح اصلاح می شود.

    2.    ضعف عضلات در بیماری های عضلانی بدن

    3.    قوز که در مواردی مانند در رفتگی لگن و خمیدگی طبیعی ستون مهره ها دیده می شود.

    4.    بیماری های ستون مهره ها که به وسیله بیمار و یا پزشک قابل اصلاح نیستند.

    5.    شکستگی ستون مهره ها در اثر تصادف یا تومور

    6.    علل مادرزادی

    میزان شیوع این بیماری

    بر اساس علل ایجاد کننده که ذکر شد درصد شیوع آن در جامعه متفاوت است.

    علایم و نشانه های ابتلا به این بیماری

    برجستگی غیر عادی در ستون مهره ها همراه یا بدون انحناء جانبی ستون فقرات، درد، اشکال در راه رفتن، خستگی زودرس و در مراحل شدید بیماری ، اختلالات تنفسی و عصبی از علایم آن است.

    روش تشخیص این بیماری

    بهترین روش تشخیص ، معاینه دقیق توسط پزشک متخصص است. روشهای پرتونگاری (رادیو گرافیک) هم در تشخیص این معاینه کمک کننده است.

    طرق درمان این مشکل

    درمان قطعی بیماری مستلزم همکاری صمیمانه خود بیمار است. تغییر عادت در طرز نشستن غلط، استفاده از قوزبند،  فیزیوتراپی جهت رفع ضعف عضلات ستون فقرات که می تواند عامل ایجاد کننده باشد، از درمانهای طبی است.

    در صورتی که بیماری آنچنان پیشرفت کرده باشد که باعث بروز علائم حسی و حرکتی در اندامها، اشکالات تنفسی و یا تغییر شکل شدید ستون فقرات باشد ممکن است جراحی در درمان کمک کننده باشد.

    آیا می توان از ابتلا به این بیماری پیشگیری کرد؟

    در مواردی که علت ، وضعیت غلط در نشستن و یا ضعف عضلات باشد، اصلاح نشستن و برخاستن و تقویت عضلات ستون مهره ها به وسیله انجام نرمشهای سبک کمک کننده است.

    آیا بیماران مبتلا باید به نکات بهداشتی – درمانی خاصی توجه کنند؟

    طرز صحیح نشستن روی صندلی، رانندگی، خوابیدن، راه رفتن کمک کننده است. اما رعایت نکات بهداشتی، درمانی براساس علل بیشمار آن متفاوت می باشد.

    ممکن است در اثر بی مبالاتی و نادیده گرفتن دستورات پزشک در انجام ورزشهای مخصوص، استفاده نامناسب از قوزبندها ، بیماری عود یا پیشرفت نماید.

    بی علاقگی نوجوانان و دانش آموزان به نرمش و ورزش و وضعیت بد قرارگیری آنها هنگام نشستن پشت نیمکت های مدرسه بخصوص هنگام مطالعه می تواند از علل این بیماری باشد.

    سایت موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان

     |+|   16:19   www.irshafa.ir  |  آرشیو پیام ها

    سکته مغزی

    سکته مغزی عبارت است از کاهش ناگهانی خونرسانی به بخشی از مغز که طوری به آن ناحیه آسیب می زند که نمی تواند به طور طبیعی دارای کارکرد باشد. غالباً بزرگسالان بالای 60 سال مبتلا می شوند.
    علایم شایع
    بسته به محل آسیب مغزی علایم زیر ممکن است وجود داشته باشند:
    سنگینی ناگهانی در اندام یا کرختی و ناتوانی در کنترل عضلات
    عدم توانایی حرکت دادن بخشی از بدن
    کاهش هوشیاری / منگی
    عدم توانایی تکلم
    سردرد
    اختلالات بینایی
    گیجی
    بی اختیاری مدفوع یا ادرار
    علل
    معمولاً تصلب شرایین (آترواسکلروز) یا فشار خون بالا. این موارد ممکن است منجر به موارد زیر گردد:
    ترومبوز که در آن جریان خون در اثر تنگی یا بسته شدن یک شریان مسدود می گردد.
    آمبولی که در آن بخش کوچکی از رسوب چربی یا یک لخته خونی کوچک از یک رگ مبتلا یا قلب به مغز می رود.
    خونریزی مغزی که در آن یک رگ خونی مغز پاره شده ، به بافت مغزی اطراف خود خونریزی می کند.
    پارگی آنوریسم یک شریان کوچک مغز
    عوامل افزایش دهنده خطر
    سیگار کشیدن
    چاقی
    رژیم غذایی پرچربی یا پر نمک
    سن بیش از 60 سال
    فشار خون بالا
    دیابت شیرین
    بیماری شریان کرونر
    سابقه حملات گذرای ایسکمیک
    سابقه خانوادگی سکته مغزی
    سوء مصرف الکل
    فیبریلاسیون دهلیزی (نوعی ضربان قلب نامنظم )
    پیشگیری
    به طور منظم ورزش کنید.
    از رژیم غذایی کم چربی استفاده کنید.
    سیگار نکشید.
    کنترل طبی هرگونه اختلال مزمن (مثل دیابت شیرین )
    فشار خون خود را مرتب کنترل کنید. اگر بالا باشد، به پزشک خود مراجعه کنید.
    در مورد مصرف روزانه آسپیرین ، از توصیه های پزشکی بهره مند شوید. مطالعات حاکی از آن هستند که این امر ممکن است چنان بر لخته شدن تأثیر کند که احتمال ترومبوز یا آمبولی مغزی را کاهش دهد (در سکته خونریزی دهنده مؤثر نیست و ممکن است خطرناک باشد).
    اگر دچار انسداد شریان کاروتید باشید، جراحی می تواند احتمال سکته مغزی در آینده را کاهش دهد.
    عواقب مورد انتظار
    سکته مغزی در 23 موارد باعث مرگ ، آسیب پایدار یا ناتوانی می شود. در بقیه موارد، امکان بهبود کامل بدون ناتوانی درازمدت وجود دارد.
    یک سکته مغزی خفیف ممکن است نشانه ای زودهنگام از حملات شدیدتر باشد. ناتوانی نسبی در افرادی که از سکته مغزی نجات می یابند، ممکن است ماه ها طول بکشد.
    عوارض احتمالی
    پنومونی (ذات الریه )
    افسردگی
    زخم فشاری حاصل از استراحت طولانی در بستر
    فلج یا ناتوانی پایدار
    درمان

    اصول کلی
    بیمارستان ها برنامه های مداخله ای زودهنگام دارند. اگر دچار علایم سکته مغزی شوید، فوراً به نزدیک ترین بیمارستان محل زندگی خود بروید.
    آزمون های تشخیصی می توانند شامل بررسی های آزمایشگاهی مایع نخاع و خون ، نوار قلب ، اکوکاردیوگرافی ، سونوگرافی ، آنژیوگرافی ، سی تی اسکن و رادیوگرافی سر باشند.
    ممکن است بستری شدن در بیمارستان برای مراقبت حاد (با پایش دقیق کارکرد قلب و ریه ، غلظت الکترولیت ها و مایعات ) لازم باشد.
    جراحی (گاهی اوقات ) برای برداشتن لخته یک شریان مغز ممکن است لازم باشد.
    در بعضی انواع سکته مغزی از داروهای حل کننده لخته خون استفاده می شود.
    ممکن است (گاهی ) مراقبت پرستاری در خانه لازم باشد.
    ممکن است فیزیوتراپی ، کاردرمانی و گفتاردرمانی لازم باشد.
    داروها
    داروهای ضد انعقادی برای کاهش احتمال تشکیل لخته
    داروهای ضد پرفشاری خون در صورت ابتلا به فشار خون بالا
    فعالیت
    اگر کنترل عضلانی شما از دست رفته باشد، درمان به شما کمک خواهد کرد تا یاد بگیرید برای به دست آوردن مجدد مهارت های پایه مثل خوردن ، لباس پوشیدن و توالت رفتن از اندام های آسیب دیده خود استفاده کنید.
    پس از یک سکته مغزی ، تعبیه سطوح شیب دار به جای پله در ورودی های منزل و نیز دستگیره در کنار وان حمام و دستشویی ها را مدنظر قرار دهید.
    رژیم غذایی
    در ابتدا ممکن است تغذیه با استفاده از لوله معده ضرورت یابد و سپس بتوانید از غذاهای صاف شده ، و یا معمولی استفاده کنید. غذایی را بخورید که کم نمک و کم چربی باشد.
    در این شرایط به پزشک خود مراجعه نمایید
    اگر شما یا یکی از اعضای خانواده تان علایم سکته مغزی را داشته باشید یا آنها را در فردی دیگر مشاهده کنید. این ، یک اورژانس است !
    اگر در طول درمان موارد زیر رخ می دهند: ـ تب ـ زخم های فشاری ـ بدتر شدن علایم

    بیماری صرع

     صرع

     

     صرع به تشنجی گفته می شود که در اثر تخلیه و دشارژهای الکتریکی در کل یا بخشی از مغز روی می دهد.

    انواع حمله های صرعی :

    حمله های صرعی ممکن است تشنجی یا غیر تشنجی باشند و بستگی به این دارد که اختلال عملکرد در کجای مغز اتفاق افتاده و چه وسعتی از مغز را درگیر ساخته است . حمله های تشنجی صرعی ، آن حملاتی هستند که وقتی بیشتر مردم کلمه صرع را می شنوند بطور معمول به ذهنشان خطور می کند در این نوع از حمله صرعی شخص دچار تشنجاتی می شود که معمولاً از 2 تا 5 دقیقه طول کشیده و هوشیاری بطور کامل از بین می رود.(صرع بزرگ)

    حمله های غیر تشنجی صرعی ممکن است شامل موارد زیر باشد:

    خیره شدن نگاه فقط به مدت چند ثانیه، یک حرکت غیر ارادی دست یا پا و یا یک سری حرکات اتوماتیک و تکراری که در آن آگاهی شخص نسبت به محیط کاهش یافته یا از بین رفته باشد . از آنجایی که انواع این حملات صرعی بسیار گوناگون می باشد، لذا برخوردهای متفاوتی را از سوی امدادگر طلب می کنند و برخی هم هیچ اقدامی را لازم ندارند.

    صرع کوچک یا تشنج ابسانس

    صرع کوچک ، که در آن مناطق حسی دستگاه عصبی مرکزی دچار آسیب می‌شود. در بین بچه‌ها شایع است که معمولا تشنج آنی است و یک لحظه به طول می‌انجامد. کودک بازی را متوقف کرده و ساکت می‌ایستد در حالی که یک حالت سستی و بی‌حالی در صورتش دیده می‌شود. پس صرع کوچک عبارتست از زایل شدن شعور برای مدتی کوتاه ، بدون اینکه در بیمار تشنج یا زمین خوردگی و یا  آئورا  دیده شود. این نوع صرع یکی از شایعترین صرع‌ها نزد کودکان و دانش آموزان است . رنگ پریده ، چشمانش به یک نقطه خیره شده و از اطراف خود بی‌خبر است. مدت آن حتی امکان دارد بسیار کوتاه بوده و قابل رویت نباشد. شروع آن از سه تا سیزده سالگی است که اگر درمان اصولی شود برای همیشه از بین می‌رود و در غیر اینصورت در سنین بالاتر به صرع بزرگ تبدیل خواهد شد. از علل این نوع صرع ، تومورها ، حوادث ، تصادف ، ضربه‌های مغزی و … را می‌توان بیان کرد. از نشانه های بارز صرع کوچک که می‌توان در کلاس درس مشاهده کرد، نحوه نوشتن املا دانش‌آموزان است که ممکن است در حین حمله ، دو یا سه خط از املا را جا بیندازند. پس از حمله علاوه بر رنگ پریدگی ، سستی و بی حالی ، احساس خواب به کودک دست خواهد داد . پس در طی این نوع حمله تشنجی ، کودک برای ده تا پانزده ثانیه هوشیاری خود را از دست می‌دهد و به فضا خیره می‌شود و فعالیتهای معمول وی متوقف می‌شود اما به زمین نمی‌افتد. و پس از بازگشت هوشیاری ، کودک چیزی از حمله خود به یاد نمی‌آورد.

    علائم مراحل مختلف صرع بزرگ:

    مرحله پیش از حمله

    آگاه شدن فرد از وقوع قریب الوقوع حمله به صورت دیدن خطوط زیکزاک ، استشمام بوی خاص ، سردرد، تهوع و علائم غیر اختصاصی دیگر.

    مرحله حمله

    اول :کشیدن آه کوتاه ( در اثربسته شدن ناگهانی حنجره ) . دوم : سفت شدن بدن و افتادن ناگهانی حرکات شدید اندامها ( مثل مرغ سربریده) . سوم : دفع بی اختیار ادرار یا مدفوع . چهارم : خروج کف از دهان

    مرحله بهبودی

    بازگشت هوشیاری در عرض چند دقیقه ؛ عدم اطلاع از روند تشنجات  ؛ خستگی و خواب آلودگی و ضعف متعاقب حمله ؛ فلج موقت بعضی  اندامها

    اقدامات و کمکهای اولیه:

    حمله تشنجی ساده و بدون عارضه ناشی از صرع ، یک فوریت پزشکی به حساب نمی آید و لو اینکه فوریت به نظر برسد. معمولاً این حملات بعد از چند دقیقه بدون ایجاد هیچ حالت بیمار گونه ای ، بطور طبیعی قطع می شوند و اغلب شخص قادر است که بعد از اندک زمانی استراحت ، فعالیت طبیعی خود را از سرگیرد و ممکن است نیازی به رسانیدن به مرکز درمانی نداشته باشد.با این حال ، چندین بیماری دیگر به غیر از صرع می توانند موجب حمله تشنجی شوند.

    در موارد زیر تشنج روی می دهد و نیاز به انجام اقدامات پزشکی فوری وجود دارد:

    التهاب نسج مغز ؛ حاملگی ؛ مسمومیتها ؛ مننژیت ( التهاب پرده های مغز) ؛ حمله گرمایی ؛  ضربه به سر ؛ کاهش قند خون ؛ تب بالا ؛ کاهش املاح بدن

    اقداماتی که در حمله صرع می بایست به انجام رسد

    به دنبال کارت یا پلاک پزشکی بیماریهای خاص در گردن بیمار بگردید.بیمار را از خطرات ناشی از سقوط ناگهانی حفظ کنید.لباسهای تنگ وی را شل نمائید.سر را در هنگام تشنجات محافظت کنید.برای بهبودی وضع تنفس ، بیمار را به پهلو بخوابانید.به بیمار به هوش آمده ، آرامش و اطمینان دهید.موارد فوق الذکر را برای درخواست آمبولانس در نظر بگیرید.

    اقداماتی که در حمله صرع نباید انجام داد :

    تلاش برای قرار دادن یک جسم سفت بین دندانها ؛ دادن مایعات به بیمار در حین حمله یا بیهوشی ؛ سعی در گرفتن زبان- در صرع زبان هیچگاه به داخل حلق برنمی گردد ؛ انجام تنفس مصنوعی- مگر اینکه ایست تنفسی متعاقب تشنجات یا افتادن در آب رخ دهد ؛ محکم نگه داشتن بیمار ( زیرا ممکن است موجب ایجاد آسیب به اندامهای در حال تشنج گردد ).

    منابع : پایگاه امدادگران و سایت رشد- ترکمن مدیکال